در استقبال از روز جانباز؛
در دوران جوانی بودم که پدرم از فضايل آیت الله بروجردی و نام امام خمینی (ره) سخن به زبان می آورد و سفارش می کرد که جایی نقل نشود، چون می ترسيد بلایی سرمان بیاید.

نوید شاهد کرمان، شهید «سید جعفر حسینی»، به سال 1329، در روستای دهنو سادات شهرستان بردسیر دیده به جهان گشود. وی در 15 دی ماه 1396 پس از تحمل سالها درد و رنج ناشی از جراحات دوران جنگ دعوت حق را لبیک گفت و به یاران شهیدش پیوست.

زندگی این جانباز شهید را از زبان خودش با هم مرور می کنیم:

کودکی را در جمع خانواده، باصفا و صمیمیت گذراندم. ما سه خواهر و سه برادر بودیم . پدرم از سادات بود و بسیار پايبند به اعتقادات مذهبي. از کودکی ما را با معارف دین آشنا کرد و آنچه را که از دستورات اسلامی می دانست خود اجرا می کرد و به ما نیز می آموخت . هر چند درآمدش ناچیز بود، اما به خمس و زکات اهمیتی خاص می داد. پس از گذراندن دوران پرهياهوي کودکی در كوچه هاي باصفاي دهنو، مي‌بايست برای درس خواندن به روستای دیگري می رفتم که از منزلمان نزدیک به شش کیلومتر فاصله داشت. صبح زود راهی مدرسه می شدم و غروب به خانه برمی‌گشتم.

به همين صورت تا کلاس پنجم درس خواندم . در آن زمان این میزان تحصیلات کفایت می کرد و پس از آن می بایست به فکر کار و تلاش باشیم، زیرا اداره زندگی سخت بود. من نیز از این قاعده مستثنی نبودم. پس از آن با کار دامداری و کشاورزی به یاری پدرم شتافتم و از ایشان درس زندگي كردن ‌آموختم. بجا آوردن نماز و روزه در خانة ما قانون بود. هر چند در آن زمان درآمد و خوراک کافی نبود، اما اگر با قرص نانی هم بود، روزه‌هايمان را مي‌گرفتيم. در دوران جوانی بودم که پدرم از فضايل آیت الله بروجردی و نام امام خمینی (ره) سخن به زبان می آورد و سفارش می کرد که جایی نقل نشود، چون می ترسيد بلایی سرمان بیاید.

پدرم از طریق حاج آقا برهان حسینی که در آن زمان درس طلبگی را در قم می خواند با این مسائل آشنا شده بود. در سفر زیارتی اي که پدرم به مشهد مقدس رفته بود، هنگام بازگشت در قم با واسطة ایشان به محضر امام رفته بودند. در آن زمان يك اسكناس پنج ریالی هدیه ای بود که امام به پدرم داده بود. من در کنار پدرم سرگرم کار و زندگی بودم و چون از خدمت سربازی معاف شده بودم، سال 1356 ازدواج کردم.

مدتي کشاورزی را رها کردم و به کار فنی روی آوردم. پس از از دواج در شرکت (inbist) به عنوان راننده لودر مشغول به کار شدم و مدتی در آنجا مشغول بودم. در این ایام حرکتهای انقلابی تازه‌اي شروع شده بود. با افکار و اندیشه ای که داشتم ،اين مسأله برايم اهمیت زيادي داشت. پسر عمویم از قم اعلامیه و عکسهای امام را می آورد و من هم بخشی از آنهارا پخش می کردم. با اوج‌گیری نهضت اسلامی شرکت ما تعطیل شد.

من هم فرصت پیدا کردم تا در راهپیماییها ی ضد رژيم شرکت ‌كنم. روزی که مردم مجسمه شاه را سرنگون کردند و آن را در خیابانها می‌کشیدند، در جمع با شکوه آنها بانگ شادی الله اکبر سر داديم . پس از پیروزی انقلاب و تشکیل نهادهای انقلابی با توجه به تخصصی که داشتم در واحد مهندسی جهاد مشغول خدمت شدم و کار با ماشینهای سنگین را شروع کردم. مدتی را در جهاد به کارهای عمرانی برای روستاییان مناطق محروم سپری کردم تا زمانی که جنگ عراق علیه ایران شروع شد.

ادامه دارد ....

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده