شهید کاظم حجازی فر چهاردهم اسفند ماه 65 ، به هنگام اذان صبح در بیمارستان نمازی شیراز به شهادت رسید. استراتژی شخصی فرمانده گردان حضرت علی اکبر (ع) به هنگام حضور در جبهه «حفظ روحیه نیروهای تحت امر» بود. در ادامه استراتژی و زندگی نامه شهید حجازی فر را بخوانید:
استراتژی شخصی یک فرمانده در جبهه / زندگی نامه شهید


نوید شاهد: كاظم حجازی فر فرزند كريم و خانم قيمت پورسول در سال 1338 در خانواده اى مذهبى در شهر خوى به دنيا آمد. كاظم با مسجد و منبر و مراسم سوگوارى اباعبداللَّه الحسين (ع) بزرگ شد. پدرش كه مأمور شهربانى شهر خوى بود به سختى خانواده چهارده نفرى خود را تامين می کرد. به همين جهت با شغل دوم - جوشكارى - سعى داشت مشكلات مالى خانواده را كاهش دهد. در اين ميان كاظم كه مشكلات اقتصادى خانواده، او را نيز آزار مى ‏داد با پشتكار تحصيلاتش را در دبستان پهلوى سابق (دبستان شهيد مفتح فعلى) آغاز كرد و با موفقيت وارد مقطع راهنمايى شد و اين دوره را نيز با موفقيت در مدرسه سوزنچى (مدرسه راهنمايى شهيد مفتح) پشت سرگذاشت. دوره متوسطه را در دبيرستان اميركبير آغاز كرد. نبوغ، هوش و اراده كاظم در اين سالها شكوفا شد و رتبه ممتاز در دبيرستان نتيجه اين كوشش بود تا جايى كه تفاوت او با ساير همكلاسى ‏ها براى همه مسئولين دبيرستان آشكار بود.

در اين دوران، كاظم براى كمك به بهبود وضع مالى خانواده به پدرش در كارگاه جوشكارى كمك می کرد و در عين حال با برقرارى ارتباط نزديك با افراد روحانى و همچنين حضور در فضاى مذهبى - معنوى خانه آرام آرام به مطالعه كتب دينى رو آورد. روحيه مذهبى در او چنان تقويت شد كه به عشق شركت در مراسم دعاى كميل و ندبه مرحوم حاج شيخ احمد كافى در مهديه به تهران سفر می کرد. كاظم به تحصيل خود ادامه داد و سرانجام موفق شد در كنكور سراسرى سال 1356 در رشته فلسفه وارد دانشگاه آذرآبادگان تبريز شود.

ورود كاظم حجازی فر به دانشگاه با جهت‏گيرى مطالعاتى او همزمان بود. با افزايش مراوده او با افراد آگاه از جمله برادر روحانى ‏اش حجة الاسلام هاشم حجازی فر - با اهداف مبارزاتى امام خمينى قدس سره آشنا شد و در نخستين گام در سال 1356 اعلاميه‏ هاى روحانيت مبارز را كه در قم تكثير می شد در نقاط حساس شهر خوى نصب می کرد. او ناآرام و پرشور در بحبوحه اوجگيرى انقلاب در سراسر كشور، به كمك و همراهى برادرش محمدرضا شبانه نوار و تمثال امام خمينى قدس سره و شبنامه‏ها و اعلاميه ‏هاى ديگر مراجع را در سطح شهر پخش می کرد.

در سال 1357 و قبل از پيروزى انقلاب اسلامى، در شهر خوى به كمك تعدادى از دوستان همرزم و هم عقيده تظاهراتى در مخالفت با رژيم پهلوى به راه انداخت و بارها تحت تعقيب پليس و مأموران امنيتى قرار گرفت. او در زمانى كه انقلابيون مسلمان ناچار به مقابله به مثل با نيروهاى نظامى و امنيتى بودند، با ساخت «كوكتل مولوتوف» و سه ‏راهى انفجارى، جوانان انقلابى شهر را يارى مى ‏داد. در جريان جمعه سياه اين شهر از فعال ‏ترين انقلابيون بود. همزمان با حركتهاى ضد رژيم پهلوى، احساس می کند خطر رشد گروهك هاى ملحد كمتر از خطر كشتار توسط نيروهاى شاه نيست. لذا در دانشگاه به بحث و مناظره با اين‏گونه افراد مى ‏پرداخت. همچنين بانى برپايى دعاى كميل در دانشگاه شد. در راستاى همين حضور مؤثر در دانشگاه بود كه به همراه جمعى ديگر از دانشجويان اتحاديه انجمن اسلامى دانشگاه تبريز را تاسيس كرد. هنگام تعطيلات دانشگاه، در خوى نشريات و شبنامه‏ هاى گروههاى ضدانقلاب را از سطح شهر شبانه جمع ‏آورى می کرد و همزمان به شعارنويسى بر ديوارهاى شهر اقدام می نمود. پس از پيروزى انقلاب اسلامى، همزمان با برپايى اولين نماز جمعه در تهران به امامت آيت‏اللَّه طالقانى، كاظم رهسپار تهران شد. در آن زمان چون نماز جمعه در شهر خوى برپا نمی شد او هر هفته، به قصد شركت در نماز جمعه به امامت آيت ‏اللَّه شهيد قاضى طباطبايى و آيت ‏الله شهيد سيداسداللَّه مدنى راهى تبريز می شد. در همين ايام براى مدتى در دبيرستان هاى خوى و تبريز به تدريس درس فلسفه پرداخت و درآمد حاصل از آن را به رزمندگان مستضعف و پير هديه می کرد. كاظم پس از اخذ ليسانس از دانشگاه در رشته فلسفه صاحب اين موقعيت شد كه با استفاده از بورسيه دولتى براى ادامه تحصيل به خارج از كشور برود. اما او كه از صرف بيت ‏المال در شرايط جنگى در خارج از كشور اكراه داشت، اين بورسيه را نپذيرفت. در سال 1359 از سوى سپاه پاسداران خوى به عنوان بسيجى به پيرانشهر اعزام شد. از آن پس با حضور مستمر در جبهه ‏هاى جنوب و غرب در عملياتهاى محمد رسول ‏اللَّه (ص)، رمضان، محرم، مسلم بن عقيل، والفجر مقدماتى، والفجر 8، يامهدى(عج)، كربلاى 4 و 5 شركت داشت. كاظم حجازی فر در سومار منطقه سواد، مسئوليت دسته اى را در گروهان عبدالرحمن آصفى به عهده گرفت. چندى بعد با آشكار شدن لياقت و شايستگى ‏اش به سفارش سردار محمد قنبرلو به عنوان جانشين عبدالرحمن آصفى پيشنهاد شد و با اصرار دوستان و ساير فرماندهان اين مسئوليت را پذيرفت. سپس رشادت، توانايى و درك درست او از فرماندهى و مديريت سبب شد تا به عنوان مسئول محور منطقه سومار انتخاب شود. در اين مدت دقت عمل در انجام وظايف و انس و مهربانى با كليه نيروهاى تحت ‏الامر از مهم‏ترين ويژگيهاى كاظم بود. در سال 1362 در جبهه جنوب - اهواز - كاظم به سمت معاونت گردان انتخاب شد. از جمله حساسيتهاى او اين كه در هنگام نقل و انتقال نظامى گردان در مناطق مختلف قبل از هر كار ديگرى، شخصاً به بناى نمازخانه اهتمام مى ‏ورزيد و هميشه بعد از برپا كردن نمازخانه به ساخت چادر فرماندهى گردان اقدام می کرد. در عمليات مسلم بن عقيل، كاظم براثر اصابت تركش خمپاره از ناحيه دو چشم مجروح و در بيمارستان شهيد لبافى‏نژاد تهران بسترى گرديد. حجة الاسلام هاشم حجازی فر در لحظه به هوش آمدن كاظم پس از جراحى و تخليه چشم زمزمه دعاى كميل او را شنيد كه مى‏خواند: "اَللهُمَّ لا تَفضَحْنى بِخَفِىِّ مَااطَلَعْتَ عَلَيهِ مِن سِرّى، يا رَبِ‏ارْحَم ضَعْفَ بَدَنى وَ رِقَّةَ جِلدى وَ دِقَّةَ عَظمى".

كاظم بعد از تخليه يك چشم و جراحت چشم ديگر، رسالتش را در قبال انقلاب و اسلام و كشور تمام شده ندانست و با شركت در عملياتهاى متعدد در سمت فرماندهى گردان حضرت على اكبر (ع) به انجام وظيفه خود ادامه داد. تا اينكه وزارت امور خارجه او را دعوت به همكارى كرد. كاظم بر سر دو راهى، اشتغال در وزارت خارجه و فعاليت ديپلماتيك و يا حضور در جبهه قرار گرفت و بعد از بررسى و مشورت فراوان با دوستان و آشنايان به تهران سفر كرد و با صلاحديد برادر بزرگش به وزارت خارجه رفت و موافقت خود را مشروط به اجازه حضور در جبهه - در مواقع ضرورى - اعلام كرد. وى پس از كسب مجوز و موافقت وزارت امور خارجه براى شركت در عمليات والفجر 4 به جبهه رهسپار شد.

از جمله مسائلى كه كاظم به عنوان استراتژى شخصى به هنگام حضور در جبهه به آن توجه داشت حفظ روحيه نيروهاى تحت امر بود. به عنوان مثال مى ‏توان به اين خاطره اشاره كرد: در عمليات والفجر 8 نيروها هنگام عبور از نخلستان هاى كنار اروند با شرايط سخت و دلهره اورى روبرو شدند. كاظم، جوّ حاكم بر آن منطقه را براى نيروهاى تحت امر سنگين و دشوار يافت و از حسن كاظمى خواست براى تقويت روحيه نيروها در زير آتش سنگين دشمن با صداى بلند اذان بگويد. كاظمى به درخواست فرمانده گردان با صداى بلند اذان گفت. اما قبل از گفتن "حى على الصلوة" سكوت كرد. حجازی فر دليل سكوت را پرسيد و حسن كاظمى جواب داد: «ما كه قصد نماز نداريم؟!» حجازی فر فرمان مى ‏دهد كه «كارى به اين حرفها نداشته باش و اذان را تمام و كمال بگو... آن كه بايد بداند، دليل "حى على" را مى داند.» به اين ترتيب او با به كارگيرى اين تاكتيك، در شرايط دشوار، روحيه نيروهايش را در دل شب و در ميان آتش سنگين خمپاره و كاتيوشاى دشمن تقويت كرد.

وى همچنين در عمليات كربلاى 4 كه نيروهايش در كنار اروند منتظر اعلام رمز شروع عمليات بودند و لحظات پر التهابى را مى ‏گذراندند، براى استمداد از صاحب نام گردان على اكبر (ع) و به ياد تشنگى ‏اش در صحراى كربلا، پيشنهاد كرد نيروها با قمقمه‏ هاى بدون آب در عمليات شركت كنند. بدين ترتيب نيروهاى گردان على ‏اكبر (ع) با قمقمه ‏هاى خالى از آب در عمليات كربلاى 4 شركت كردند.

به هنگام شركت در عمليات كربلاى 5 روحيه ديگرى داشت. نقل است كه مى‏ گفت: «اگر خدا بپذيرد و شهيد شوم به نهايت آرزويم رسيده ام و در غير اين صورت به گونه اى ديگر تكليفم را عمل خواهم كرد.» ساعتى قبل از عمليات كربلاى 5 به عبادت پرداخت. در همين حين، على هاتفى - خواهرزاده اش - و محمدرضا - برادرش - براى طلب حلاليت و شفاعت نزد كاظم - فرمانده گردان - می روند.

كاظم به برادر و خواهرزاده اش در آخرين توصيه ‏هايش مى‏ گويد: اينجا ميدان نبرد است، برادر و خواهرزاده و دايى نمی شناسد. ما بايد به تكليف عمل كنيم. اگر يكى از ما بر زمين افتاد، تكليف است كه پا روى سينه او گذاشته و به پيشروى و مبارزه ادامه دهيم و نبايد كوچك ‏ترين خللى در عزم و اراده ‏مان ايجاد شده و عواطف مانع تكليف بشود.

در اولين روز عمليات كربلاى 5 على هاتفى به اتفاق ساير نيروهاى رزمنده از اوايل صبح تا ظهر در كنار پل مقاومت در منطقه شلمچه در زير آتش دشمن زمين‏گير شده بودند. بعد از كاهش حجم آتش دشمن او براى اطلاع از وضع و حال كاظم، از سنگر خارج شد كه پيكر خونين محمدرضا حجازی فر را ديد. براى رساندن خبر شهادت محمدرضا به كاظم به راه افتاد كه دستورى را از فرمانده گردان به خاطر آورد كه: «اگر از سنگرهايتان خارج شويد و اتفاقى براى شما رخ دهد، شهيد نيستيد.» و نيز آخرين توصيه كاظم در هنگام وداع را به ياد آورد و به سنگر بازگشت.

غروب اولين روز كربلاى 5 در شلمچه، كاظم - فرمانده گردان حضرت على‏اكبر (ع) - با آر.پى.جى. اولين تانك عراقى را هدف قرار داد. صداى انفجار تانك با طنين اللَّه اكبر درهم آميخت. شليك پياپى موشك آر.پى.جى. تانكهاى دوم و سوم را هم منهدم كرد. كاظم براى هدف قرار دادن تانك چهارم، كمى از خاكريز بالا رفت. "نشانه‏رو"ى آر.پى.جى. از حالت آماده خارج شده و نشانه‏گيرى را مشكل كرده بود. كاظم در حال تنظيم "نشانه‏رو" بود كه ناگهان از ناحيه پيشانى مورد اصابت تير مستقيم دشمن قرار گرفت. چند دقيقه بعد، سردار كاظم حجازی فر بيهوش به پشت جبهه منتقل شد و در بخش مراقبتهاى ويژه بيمارستان نمازى شيراز بسترى گرديد. على هاتفى به عنوان همراه در بيمارستان نمازى شيراز، رنج و درد كاظم را كه يك چهارم كاسه سرش از بين رفته بود، نظاره می کرد. او راديوى كوچكش را كه دعاى كميل از آن پخش می شد آرام به گوش كاظم نزديك كرد و در انتظار عكس ‏العمل ماند. تبسم خفيفى برلبان خشكيده و تف ‏زده كاظم نقش بست و سپس آرام قطرات بلورين اشك همچون شبنم بر رخسار رنگ پريده او سرازير شد. بدين ترتيب كاظم حجازی فر فرمانده گردان حضرت على‏ اكبر (ع) از لشكر 31 عاشورا به هنگام اذان صبح روز 14 اسفند 65 در اتاق سى‏ سى‏ يو بيمارستان نمازى شيراز به شهادت رسيد. و در گلزار شهداى خوى به خاك سپرده شد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده