روایتی خواندنی از مادر شهید «مجید رضایی» از شهدیا کربلای پنج
بعضی شب ها وقتی برای نماز صبح بیدار می شدم من دیدم که مجید سر سجاده به حالت سجده رفته و آنقدر گریه کرده است که جانمازش خیس شده است، به مجید گفتم؛ تو با این سن کم لازم نیست که نماز شب بخوانی؟...
نماز شب

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید مجید رضایی/ بیست و پنجم دی 1346، در شهرستان میانه به دنیا آمد. پدرش مجید و مادرش لیلون نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. بیست و دوم دی 1365، در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار وی در امامزاده عقیل شهرستان اسلامشهر قرار دارد.

روایتی خواندنی از لیلون ولی محمد مادر گرامی شهید «مجید رضایی» آنچه در پرونده فرهنگی شهید در بنیاد شهید درج شده است را در ادامه می خوانید؛

بعضی شب ها وقتی برای نماز صبح بیدار می شدم من دیدم که مجید سر سجاده به حالت سجده رفته و آنقدر گریه کرده است که جانمازش خیس شده است، به مجید گفتم؛ تو با این سن کم لازم نیست که نماز شب بخوانی؟... الان وقت نماز شب خواندن من است، نه شما. با خنده جواب داد؛ مامان شما حالا حالاها وقت داری ولی من نه آن موقع نمی دانستم چی می گوید.

بعضی روزها بدون اینکه من بدانم روزه می گرفت، دم ظهر که می شد به مجید می گفتم: دوباره روزه گرفتی!... می گفت: آره مامان شما چه جوری متوجه شدی من روزه ام؟... گفتم مادر جان لبهایت آنقدر خشک شده که هر آدم عاقلی این موضوع را می فهمد.

روایتی از خانم برادرش را در ادامه می خوانید؛

او خیلی خوب بود ما آن موقع با هم زندگی می کردیم. با آخری که می خواست برود، جبهه پیش من آمد و گفت: زن داداش می خواهم من را حلال کنی آن موقعه لباسشویی نداشتیم. خندیدم گفتم: بابا حالا مگه چیکار کردم؟.. گفت نه آخه توی گرما و سرما برای ما غذا درست کردی، و در کارهای منزل به مادرم کمک می کردی. خیلی ممنونم از شما. حلالم کنید.

یک دست کت و شلوار مادرش برایش خریده بود. آن را در شهرستان گذاشته بود هر موقعه می گفتم: مجید چرا کت و شلوار را نمی پوشی می گفت: من می ترسم لباس نو بپوشم و بچه های یتیم روستا ناراحت بشوند.

منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده