بعد از عمليات بدر يه پاسگاهي داشتيم روي آب و يه فرموندهي كه بچه اصفهان بود و خيلي مومن. به اسم شهيد دوالي هر بار منو مي ديد مي گفت: سيد دعا كن كه من روي آب شهيدشم
يك سبد خاطره

نوید شاهد، بعد از عمليات بدر يه پاسگاهي داشتيم روي آب و يه فرموندهي كه بچه اصفهان بود و خيلي مومن. به اسم شهيد دوالي هر بار منو مي ديد مي گفت: سيد دعا كن كه من روي آب شهيدشم، وقتي پرسيدم چرا؟ گفت من فرمانده، بچه ها رو خيلي اذيت كردم شنيدم اگه كسي روي آ ب شهيد بشه حق الناسش بخشيده ميشه، دو هفته بعد وقتي با دو تا از رفيقاش مشغول خوندن دعاي توسل بود يه خمپاره 120 خودر تو سنگرش. وقتي بالاي سرش رفتم ديدم بدنش درست دو نيم شده و افتاده توي آب، بي اختيار گفتم دوالي خوش به حالت به آرزوت رسيدي.
غلامعباس جعفري هستم جانباز 70 درصد استان خوزستان، شهرستان دزفول سال 64 با بچه هاي اصفهان، كردستان بوديم در بين اونا يكي بود به نام مجيد كه برادرش در كامياران جز رزمندها بود و فردا عروسيش بود گفتيم مجيد با برادرت برو اصفهان عروسي، گفت من نمي رم، فردا كه شد ديدم مجيد داره با لباس و اسلحه بر مي گرده عقب وقتي پرسيديم  تو كه گفتي نمي رم، گفت ديشب داداشم توي كمين شبانه كامياران شهيد شد.

شهرزاد خاطري جانباز 70 درصد از استان خوزستان شهرستان بهبهان
فرمانده اي داشتيم به نام دانايي، وقتي شيميايي زدند چفيش را خيس كرد و گذاشت روي دهن يكي از بچه ها و سوارش كرد و فرستادش عقب. من رو هم به زور فرستاد عقب. بعد كه من رو از بيمارستان آوردن سراغشو از مادرش گرفتم، گفت: وقتي مي خواستن از تو تابوت درش بيارنو دفنش كنن هر دو دستش از داخل كفن بيرون بود(همون دستهايي كه باهاش چفيه را گذاشت روي دهن يكي از بچه ها).

 راوی: سيد احمد موسوي جانباز 70 درصد شيميايي

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده