سردار شهید؛
سردار حسن امام دوست در بخشی از نجواهای خود به مادر می نویسد « هيچ چيز برايم مهمتر از اين نخواهد بود كه دنيا بداند آگاهانه در راه آرمان خميني قهرمان پيراهن جنگ و سرانجام كفن شهادت پوشيدم. »
به گزارش نوید شاهد گلستان؛ شهید حسن امام دوست، پنجم اردیبهشت 1340 در شهرســتان زابل چشــم به جهان گشود. پدرش گلزار، کشــاورز بود و مادرش صغرا نام داشــت. تا پایان دوره کارداني در رشــته علوم و فنون نظامي درس خواند. سال 1358 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان پاســدار در جبهه حضور یافت. بیست و نهم مهر 1362 با سمت فرمانده گردان تیپ ثارالله در مریوان هنگام درگیري با گروه هاي ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سینه، شهید شــد. مزار او در گلزار شــهداي امامزاده عبدالله شهرستان گرگان واقع است.
نجواهای شبانه کفن پوش خمینی!
بسم الله الرحمن الرحيم  
           شبي از سوز دل گفتم دلم را             بيا تحريز كن حال دلم را
           قلم گفت جوابم اي فلاني                     نداري تو طاقت اين بار غم را 
دراين دل شب كه همه  پس از انجام كارها خوابيده بودند و اين تنها مرغ دل من بيدار بود يك دفعه چنين حالتي به من دست داد تانامه ای براي شما از دل پروردم بنويسم. اي پاكتر زهر پاك مادر، سلام مادر سلام. تنها مرا ياور مادر سلام  مادر سلام .
       در اينجا چند جمله گويم  كوتاه          تا قلب پر مهرت گردد از حالم آگاه
       الا باد صباي صبح دلگير      خبر من را ببر بر مادر پير 
       بگو فرزندت سلامت مي‌رساند      حلالم كن كه شبها داده اي شيرم 
       مادر خواب ديدم مرا تو ياد كردي         مرا از بوسه هايت سيراب كردي 
       بروي آغوش گراميت مادر      مرا چون كودكي در خواب كردي 
       قلبم شده نعمه سراي تو مادر          مهرم شده همواره پريشان تو مادر 
       هر روز كنم آرزوي ديدن تو               افسوس دستم شده كوتاه زدامان تو مادر
       يادم آمد آندم كه شدم از تو جدا      شد اشك سرازير بر دامان تو مادر 
       از دوري روي تو زغم بانگ قدس              هستم چه يكي مرغ غزلخان تو مادر  
      جان و دل من از غم هجران تو سوزد              قربان تو و ديده گريان تو مادر 
      دادي تو به من از رگ و از ريشه و از خون          قربان رگ و ريشه و پستان تو مادر 
      هر وقت كه زمانه بر تو آورد فشار      دندان به جگر گزار و لبخند بزن مادر 
      شادي زي مادر دريا دل من      كه در اين دنياي فاني وفا نكرد بكس و ناكس 
      اي مادر فرخنده نداري خبر از من      در گردش ايام چه آمد بسر من
      من تازه جوان بودم اندر چمن گل         يك بار فلك ريخت بال و پر من 
      ما از آن پاك دلينم كه بكس كينه ندارم      يك شهر پر از مردم يك دوست ندارم 
      مادر مي‌خواهم كه در اين كنج قفس زار بگريم    ز اندوه دل غمزده بسيار بگريم 
      مادر بيمار شدم من از دست جدايي        بگذار كنون با دل بيمار بگريم 
      بشنو سخنم شمس قرارم شده از دست      بيگانه خويشم كه گوهر بار اشك بريزم 
     اگر يك شب قطره اشكي زچشم آسمان افتد    بدان آن اشك اشك من باشد كه مي‌ريزد بياد تو
     اگر شب تند بادي تند تر شد      بدان آن قصد طوفان دلم باشد مي‌جويد براي تو 
      اي مادر مهربان گوهر شب چراغ من    اي همدم مونس قلب و جان من 
      بيش از اين اشك ميفشان كه دلم    همچنان اشك تو مي‌گردد آب 
      بيش از اين ناله مكن و فرياد مزن    كه ندارم گر من تاب اين همه ناله و درد

تو خود مي‌داني زندگي در گذر است تو كه آگاهي من روزگارم همه را در راه خدا و براي غم مردم گذارندم و خدا مي‌داند نشدم در همه عمر بنده زور و زر و تزوير و جاه و مقام و چه خوش مي‌ميرم دست و دل پاك كنون براه خدا و صبر از گناه.

مرگ در راه خدا شوق مردان خداست
مادرم ناله مكن مرگ در راه خدا شوق مردان خداست، و حساب ما نيز از همه مردم نامرد جداست، بعد از اين، مادر آزاده دلم از تو مي‌خواهم كه صبور و مغرور و به اميد خدا اندرين صحنه طوفان بلا صبر كني، هر چه كه ببيني از جفاء‌ و باش مونس همدم بچه هايت و به آنها درس آزادگي آموز و شرف، همچنانكه مرا درس عشق و شرف آموخته اي. 
اين پيام را بر مادرم بر هر مادري كه شهيد مي‌پرورد بخوانيد كه؛ مادرم با تفنگي كه بر دوش با خشابي در جيب دور از خانه در هواي سر نزديك سنگر فرزندت بيداره و به فرمان امام خميني گوش مي‌دهد.
 آري با پيامم سلامم بشنو اي مادر اگر چه ذره‌اي بيش نيستم ولي انگار امروز شير پاكي كه تو دادي بر لبم ديروز مرا قلبي آسمان سان است مرا ديگر نسيم آرام سحرگاهان موج غرنده طوفان هستم.
نجواهای شبانه کفن پوش خمینی!
کفن پوش خمینی
مادر فرزند دلبندت چون مرز دار اسلام و قرآن است شيره جانت حلالش كن. مادر جان هيچ چيز برايم مهمتر از اين نخواهد بود كه دنيا بداند آگاهانه در راه آرمان خميني قهرمان پيراهن جنگ و سرانجام كفن شهادت پوشيدم . 
مادرم تنها بي تابي تو و پدرم و خواهرم و برادرم و همسرم مرا رنج مي‌دهد كه انشاء‌اله خداوند تمايل نداشتن آنها را از خدمت بنده در اينجا را با الطاف بيكرانش ببخشاند. سرباز اسلام و خميني بزرگ "حسن امام دوست" 

نجوای شبانه
در اين غربت كده تنها و بي مدد و بدون يار و جدا از ديار غمي در ديده ام زبانه مي‌كشد كه شعله اش از درون مرا به تباهي و نا اميدي مي‌كشد. يك شب كه ظلمت و تاريكي همه جا را فرا گرفته بود و همه پس از انجام كارها در خواب خوش خفته بودند. همه جا ساكت بود هيچ جنبنده اي روي زمين حركت نمي‌كرد. اين تنها مرغ دل من بود كه بيدار بودم و نگهباني مي‌دادم و به آرزويي عميق فرو رفته بودم. 
راستي به چه فكر مي‌كردم به پدرم فكر مي‌كردم كه جه اميدي به من داد. به مادرم فكر مي‌كردم كه چه زجرها و مصيبت ها مي‌كشيد و با چه خون دلي مرا پرورش داد و بزرگ كرد. شايد هرگز به خانه بر نگردم  و توي چشمان مادرم بايد هميشه پر از اشك و آه و حسرت باشد. به برادرم فكر مي‌كردم كه فكر مي‌كند با بودن من يك تكيه گاهي دارد. به خواهرم فكر مي‌كردم كه از داشتن برادري چون من بايد محروم باشد. شايد عمري از نبودن من در خانواده پريشان باشند. 
و به خدا فكر مي‌كردم كه خالق زبر دست اوست كه بر همه چيز قادر و تواناست و پنهان و آشكار را مي‌داند و از وجود حال همه آگاه است و ياور مظلومان و درهم كوبيده ظالمان و منافقان است . 
به امام خميني كبير مي‌انديشيدم كه چگونه تنهاست . همانطور كه علي(ع) سر در حلقوم چاه مي‌كند و مي‌گويد و امام از تنهايي سر بر سجده نماز مي‌گذارد و مي‌نالد بدون ياور و بدون همفكر و همكاري .
و به انقلاب  انقلاب مي‌انديشم كه چگونه خواهد شد عاقبت كار. 
امروز راديوها و سخن پراكني ها و مجلات و روزنامه ها و مقاله ها و نويسندگان شرق و غرب و همه تكه كلامشان و هدف پايداري انقلاب اسلامي را قرار داده اند و با افكار پليدشان نمي‌توانند هيچ غلطي بكنند و مثل طبله عطار هستند توي خالي و لي ما متكي همان پيامبر حضرت محمد(ص) هستيم كه اگر همه شهيد بشويم پيروزي از آن ماست . بقول امام خميني تكليف ما اين است كه از اسلام حفظ و حراست كنيم و كشته بشويم . تكليف را عمل كرديم بكشيم هم تكليف را عمل كرده ايم. 
مادر از تو مي‌خواهم كه در مرگ من بيشتر از يك تأثر كوتاه و خوشحالي ابدي عمل ديگري انجام ندهي چون تو هر چه چقدر ناراحتي را بر خود بيشتر بكني روح من بيشتر عذاب مي‌كشد و اميدوارم به اين خواسته عمل كني.
نجواهای شبانه کفن پوش خمینی!
بيا مادر كفن پوشان به جسم پر گناه من     مرا آهسته خاكم كن تو اي تنها پناه من 
ديگر پرونده شده بسته منم مادر شدم خسته     برو آهسته آهسته كه مرغت از قفس جسته
      تو شادي كن به مرگ من تا كني شادم     خداحافظ كه من رفتم ولي گاهي بكن يادم 
      
      غرق عشق امام زمانم          عاشقم عاشق مهدي جانم 
      اي باد صبا از سر كوي مهدي         بر مشامم رسان بوي مهدي 
      
      دل من بايد هوس خفتن در گور    طلعيست كه به جز عادت گهواره ندارد
      ميروم به استقبال مرگ مردوار    تاسحر با زندگي جنگ خونين مي‌كنم 
      زين مبحس تنگ در گشودم و رفتم      بي چيز و فقير و تهيدست
      زين سان كه نخست آمدم و رفتم         بعد از وقاتم تربت مرا در زمين مجو 
      در سينه هاي مردم عارف است مزار ما
      قربان آنكس تا دم آخر مرگ   تسليم جان شد و تسليم دشمن 
      اگر مي‌ميرم صد چو من زنده شوند     همگي در جهت مرگ تو آماده شوند
      قتلا في سبيلك مع وليك فوفق
    پروردگارا به ما توفيق ده تا در راه تو و به همراه وليت كشته شويم و به فيض شهادت نائل آئيم  منبع معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/ پرونده فرهنگی شهدا

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده