همرزم شهید "شیرعلی جامی" روایت می کند: « روزی که شیرعلی به شهادت رسید هرچقدر از او خواستم همراه من به خط مقدم نیاید فایده ای نداشت و برای آمدن مدام اصرار می کرد. او در حالی به شهادت رسید که تنها دو روز از رسمی شدنش در سپاه می گذشت.»
به گزارش نوید شاهد گلستان؛ شهید شیرعلی جامی، پانزدهم مهر 1347 در شهرستان کلاله به دنیا آمد. پدرش غلامعلی، کشاورز بود و مادرش شهربانو نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. سیزدهم فروردین 1367 در خرمال عراق بر اثر اصابت ترکش به پهلو، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.


بوی وصال!

خاطره ای به نقل از همرزم شهید جامی

شب دوازدهم فروردین، فرمانده بهداری، به من و شهید جامی و برادری دیگر گفت: برای شناسایی محور خرمال – حلبچه بروید تا در صورت لزوم، مشکلی پیش نیاید، با هم راهی حلبچه شدیم. باید چراغ خاموش حرکت می کردیم، پس از مدتی به « سه راه مرگ» رسیدم، در آن جا، دید عراقی ها صد درصد بود و باید با احتیاط بیشتری می کردیم، آن شب، راهمان را گم کردیم و حدود نیم ساعت در بلاتکلیفی بودیم، ما خیلی ناراحت بودیم و در واقع مستاصل شده بودیم؛ ولی شهید جامی دائما می خندید و می گفت: به من الهام شده که هیچ اتفاقی نمی افتد، خیالتان راحت باشد. آن شب به یاری خدا توانستیم سالم به مقر بهداری برگردیم، هنگام برگشتن به او گفتم: خدا این خنده ها را به خیر کند. گفت: جبهه همه چیزش خیر است. 

صبح روز سیزده به در، مسئول بهداری به ما گفت: چون ماشین های تعاون هدف قرار گرفته اند، شما پیکر دو شهید را از خط به بهداری منتقل کنید. هنگام حرکت، شهید جامی، مثل گذشته، بغل دست من نشست، به او گفتم: مجروح که نداریم، شهدا را خودم می آورم و نیازی به حضور شما نیست. قبول نکرد و اصرار عجیبی داشت که حتما باید با شما بیایم، حتی آمبولانس را خاموش کردم و قضیه را به برادر جعفری گفتم، اما با اصرار ایشان هم، پیاده نشد و همراه من آمد. حرکت کردیم و از سه راه مرگ به طرف خط مقدم حرکت کردیم، تویوتایی با سرعت از روبه رو می آمد و گردوغبار عجیبی به راه انداخته بود و دائم چراغ می داد. گفتم: احتمالا به ما هشدار می دهد، بهتر است در گوشه ای توقف کنیم.  ناگهان متوجه شدیم هلی کوپتر ملخی عراقی، آمبولانس را که به طرف ما می آمد هدف قرار داده است و دائم به طرفش شلیک می کند، اما زمانی که با پدافند رزمندگان روبه رو گردید، مجبور به فرار شد. 

راننده تویتا گفت: اگر برای حمل شهدا آماده اید، دور بزنید و با فاصله پشت سر ما حرکت کنید و پشت خاکریز، شهدا را تحویل بگیرید، دور زدیم و سرازیری را رد کردیم، وقتی به طرف سربالایی می آمدیم، هدف قرار گرفتیم و شهید جامی همان گونه که به دلش برات شده بود، در حالی که فقط دو رو ز از رسمی شدنش در سپاه می گذشت به شهادت نایل گردید. من نیز مجروح شدم و پس از سه روز مداوا در کرمانشاه، به کلاله برگشتم، روز بازگشتم با تشییع پیکر شهید، مصادف شد و من توفیق شرکت در آن را یافتم. 

منبع معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/ پرنده فرهنگی شهدا

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده