72 روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر
سه‌شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۹ ساعت ۰۱:۳۷
گوشی را برداشتم. سرهنگ جعفری بود. از مسئولین سپاه گرگان. شروع به صحبت کرد و گفت: چند روز قبل باجناق بنده که عازم تهران بود به خانه ما آمد. 85/6/24 بود. شب برای وداع با شهدای گمنام به حسینیه سپاه آمل رفتیم. قرار بود روز بعد شهدا را تشییع کنند. فردا صبح زود باجناقم به سمت تهران راه افتاد. من هم برای تشییع شهدا به منطقه خوشواش رفتم. وقتی برگشتم نامه ای را دیدم که باجناقم برای من نوشته بود. در آن نامه آمده بود...

خوشواش

 

نوید شاهد: گوشی را برداشتم. سرهنگ جعفری بود. از مسئولین سپاه گرگان. شروع به صحبت کرد و گفت: چند روز قبل باجناق بنده که عازم تهران بود به خانه ما آمد.

 85/6/24 بود. شب برای وداع با شهدای گمنام به حسینیه سپاه آمل رفتیم. قرار بود روز بعد شهدا را تشییع کنند. فردا صبح زود باجناقم به سمت تهران راه افتاد. من هم برای تشییع شهدا به منطقه خوشواش رفتم. وقتی برگشتم نامه ای را دیدم که باجناقم برای من نوشته بود. در آن نامه آمده بود:

من دیشب در عالم رویا واقعه ای را دیدم که خیلی عجیب بود. دیشب مراسم وداع با شهدا بسیار با شکوه بود. در حین مراسم ، شور و حال عجیبی ایجاد شده بود. اما من در دلم شک و تردید ایجاد شده بود. یعنی اینها واقعا شهید شده اند؟! ازکجا معلوم! اینها که پلاک ندارند. یعنی چه که به عنوان شهید گمنام اینطور مردم را به هیجان می آورند.

شب بعد از اینکه به خانه آمدیم سریع خوابم برد. در خواب دوباره در مراسم بودم. پیکر های  شهدا به صورت تازه و کامل بود. انگار همین الآن از دنیا رفته اند.

یکی از شهدا که سن کمتری داشت از جا بر خاست! به سمت من آمد و صلابت خاصی گفت: شک داری که ما شهید هستیم!؟

بعد مکثی کرد و ادامه داد: ما شهید هستیم. من محمد ابراهیمی هستم. پدرم هم در راه آهن خوزستان مشغول است! باجناق من تا اینجا را نوشته و رفته بود.

پیگیری ما از بنیاد شهید شروع شد. 34 شهید به نام محمد ابراهیمی در سراسر کشور وجود داشت. تنها یکی از آنها مفقودالجسد و مربوط به شهر اهواز بوده.

با سردار سعادتی فرمانده سپاه خوزستان تماس گرفتیم و هماهنگ کردیم. مدتی بعد ایشان تماس گرفت و گفت: مورد مذکور بررسی شد. شهید محمد ابراهیمی از بسیجیان لشگر ولی عصر (عج) بوده که در 63/12/21 در عملیات بدر مفقودالجسد شده.

پدر این شهید آقای عبدالحمید ساکن خیابان فراهانی کوچه البرز است. ایشان از عزیزان بومی و متدین اهواز است. شغل ایشان هم صحیح است.

اواخر سال 85 به دیدن خانواده این شهید در اهواز رفتیم. مادر این شهید هنوز منتظرز پسرش بود. ایشان 22 سال بود که پیراهن مشکی را از تن در نیاورده بود! این مادر در اثر گریه های بسیار بینای یک چشم خود را از دست داده بود.

خواهر این شهید می گفت: در خواب برادر را دیدم که گفت: مادر جان اینقدر گریه نکن من پیدا شده ام! چند روز بعد از این خواب خبر شهدای خوشواش به ما رسید.

شهید ابراهیمی همه مشخصات را درست بیان کرد اما نگفت کدامیک از سه شهید است! گویی هنوز علاقه دارد گمنان باشد. البته فقط یکی از شهدا از منطقه عملیاتی بدر بود.

 راوی: استاد صمدی آملی

منبع: شهید گمنام/ 72 روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر/ گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی/1393

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده