سیده رقیه نوری تنها دختر شهید "سید جاسم نوری" است که تولد 9 سالگی‌اش را در گلزار شهدا و کنار مزار پدرش جشن گرفته است. او درباره پدرش اینگونه می گوید: « پدرم من را خیلی دوست داشت، من هم خیلی او را دوست داشتم، همیشه برایم قصه می‌گفت، هدیه می‌خرید، من هم تولد 9 سالگی ام را در کنار خانه بابا یعنی مزارش جشن گرفتم، خواستم بابا هم در تولد من باشد...» در ادامه سایت نوید شاهد شما را به خواندن متن کامل این گفتگودعوت می نماید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید مدافع حرم سید جاسم نوری پانزدهم اسفند ۱۳۴۶ در حمیدیه به دنیا آمد، پدرش سید جابر از سادات سید نور و مادرش بانوی مؤمنه‌ای به نام قسمه بود.هنگام آغاز جنگ تحمیلی او 13 سال بیشتر نداشت وی از همان روزهای نخست جنگ تحمیلی در دفاع مقدس حضور داشت  هوش و ذکاوتش سبب شد  فرمانده گردان امام علی(ع) شود در عراق با تجربه ای که در دوره دفاع مقدس در بسیج مردمی داشت مشغول به جمع‌آوری نیروهای مردمی عراق جهت سازماندهی در لشکر حضرت عباس (ع) وابسته به عتبات عالیات پرداخت و با آموزش و سازماندهی این نیروها رشادت‌های بسیاری از خود نشان داد.سرانجام در تاریخ 7 خرداد ماه 1394 در جاده سید غریب محور الرمادی سامرا و در جبهه‌های مقاومت عراق و سوریه در درگیری با نیروهای تکفیری و تروریست بر اثر ترکشی که به شاهرگ گردنش اصابت کرد، به شهادت رسید.

جشن تولد رقیه در کنار مزار پدر

سیده رقیه نوری تنها دختر شهید سید جاسم نوری است که تولد 9 سالگی‌اش را در گلزار شهدا وکنار مزار پدرش گرفته است. او در باره  پدرش اینگونه می گوید: « پدرم من را خیلی دوست داشت، من هم خیلی او را دوست داشتم، همیشه برایم قصه می‌گفت، هدیه می‌خرید، من هم تولد 9 سالگی ام را در کنار خانه بابا یعنی مزارش جشن گرفتم، خواستم بابا هم در تولد من باشد، بابای من پیش خداست و زنده است، او ما را نگاه می‌کند، خوشحالم که بابا بعد از سال‌ها به آرزویش رسید، بابا به مراد دلش رسید، دلم برایش تنگ می‌شود، ولی مامان اجازه نمی‌دهد که برایش دلتنگی و گریه کنم.

 من می‌دانم که بابای من زنده است و اگر من گریه کنم ناراحت می‌شود، من هر وقت دلتنگش می‌شوم می‌روم پیش مزار شهدا، دوست دارم زود زود به بابا سر بزنم، هر وقت سر مزار بابا می‌روم به بابا می‌گویم که بابا جان شهادتت مبارک.

 از بابا می‌خواهم که به مامان و داداش‌هایم صبر بدهد، می‌گویم بابا خوشحالم که پیروز شدی، من همیشه مداحی‌های بابا را گوش می‌دهم.

 رقیه با همان صدای مهربان و آرام کودکانه‌اش از وصیت پدر شهیدش  اینگونه می‌گوید: بابا به من می‌گفت « وقتی من شهید شدم هیچ وقت گریه نکن، باید خوشحال باشی که پدرت به آرزویش رسیده، سعی کن کمک حال مادرت باشی. مراقب خانه باش. دختر خوبی باش و درس‌هایت را بخوان »

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده