ناگفته های اسارت به نقل از آزاده بهاری؛
جمعه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۲۴
نوید شاهد_ اسرای ایرانی نماد گذشت، ایثار و بردباری در کشور عراق بودند و جلوه‌های زیبایی از این ایستادگی را به دشمن نشان دادند.

به گزارش نوید شاهد همدان، اسارت بخشی از تاریخ جنگ ایران اسلامی است که اتفاقات تلخ و شیرین زیادی را به دنبال داشت و فرزندان زیادی از کشور باجان و دل خود را فدای خاک کردند. مسئله اسارت طولانى فرزندان این ملت، به‌نوبه خود امتحان دیگرى بود که ملت ما با موفقیت آن‏را به انجام رسانده و اسراى ما همانند ملت ایران، از خود آزادمردى نشان دادند و سرانجام با موفقیت و سرافرازى به وطن بازگشتند.

آزادگان، صبورتر از سنگ صبور و راضی‌ترین کسان به قضای الهی بودند. اینان سینه‌هایی فراخ‌تر از اقیانوس داشتند که از همه‌جا و همه‌کس بریده و به خدا پیوسته بودند. آزاده نامیده شدند چون از قید نفس و نفسانیات رهایی یافته بودند.

امیر نوبرانی یکی از آزادگان جنگ تحمیلی است که خاطرات زیادی را در سینه خود نگهداشته که برخی از آن‌ها را در قالب دو کتاب با عناوین "رنج و گنج" و "وداع شیرین" گنجانده و برخی را نیز در قالب گفت‌وگو با نوید شاهد بیان کرده است.

امیر نوبرانی درباره تاریخ اسارت خود گفت: در اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه مهران و قبل از کربلای یک در تک دشمن بعثی به اسارت درآمدم که در آن زمان ۱۶ ساله بودم.

وی درباره نحوه اسارت توسط عراقی‌ها، عنوان کرد: قبل از اجرای عملیات کربلای یک، نیروهای عراقی در جبهه جنوب متحمل شکست‌های پی‌درپی شده بودند و لذا می‌خواستند در جبهه غرب، خودی نشان دهند ازاین‌رو در حمله‌ای غافلگیرانه به مواضع رزمندگان ایرانی توانستند، تعداد نسبتاً زیادی از رزمندگان را به اسارت ببرند.

این آزاده دوران جنگ بیان کرد: برخورد اولیه عراقی‌هایی که ما را اسیر کرده بودند، خوب بود به‌طوری‌که بعد از دستگیری به ما آب و بیسکویت دادند و همین مسئله باعث تعجب ما شده بود و بعدها متوجه شدیم که بعثیان نیروهای شیعه ارتش را به‌عنوان خط مقدم خود استفاده کردند تا آن‌ها زودتر کشته شوند و البته بعد از انتقال ما به عقب، رفتارها و برخوردها خشن‌تر می‌شد.

وی ادامه داد: بعد از انتقال ما به عقب و ورود به خاک عراق در منطقه زرباطیه، تا غروب آفتاب در بیابان و زیر آفتاب سوزان نشستیم که به علت خستگی مفرط به دلیل کم‌خوابی و تحرک زیاد، قوای جسمانی نیروها تحلیل رفته بود و عراقی‌ها اجازه استراحت به اسرا نمی‌دادند و تلاش می‌کردند تا حتی‌الامکان همه را بیشتر خسته کنند تا توان فرارکردن نداشته باشند، آزار و اذیت آن‌ها تا حدی بود که لوله اسلحه را روی سینه رزمندگان می‌گذاشتند و تهدید به شلیک می‌کردند، نزدیک غروب دست‌های ما را بستند و در شهر "بدره" در یک مدرسه مستقر شدیم که در آنجا نیز پر از اسیر بود که با مکافات جمعیت زیادی را در سالن ۶۰ متری جا داده بودند و ما با سختی زیاد توانستیم جایی برای نشستن پیدا کنیم، پس‌ازآن مقداری برنج و خورشت لپه به اسرا دادند که بسیاری از رزمندگان به دلیل خاک‌آلود بودن و خستگی نای غذاخوردن را نداشتند و از طرفی اجازه خوابیدن را هم نداشتیم و هرکس که قصد خوابیدن می‌کرد با کابل و کتک بر سروصورت مواجه می‌شد. تا صبح روند ورود اسرای جدید و شب‌بیداری ما ادامه داشت تا اینکه صبح سوار ماشین‌های عراقی شدیم و به بغداد رسیدیم، یک شب را در پادگان الرشید و شب بعد به رمادیه منتقل شدیم که در رمادیه در پادگانی مجهز با تدابیر امنیتی وارد شدیم، به محض ورود به پادگان تونل مرگ در جلوی اتوبوس ایجاد و اسرا به ترتیب و یک‌به‌یک از اتوبوس پیاده و با عبور از تونل مرگ، با انواع و اقسام ضربات در شکم و دست و پا توسط باتوم به طول 70 متر مواجه می شدند، پس از عبور از تونل مرگ، صفوف پنج نفری در حیاط اردوگاه تشکیل دادیم و هر ۵۰ نفر را در داخل یک اتاق هدایت کردند که در داخل آن فقط یک کوزه گلی با یک چهارپایه تعبیه شده بود.

نوبرانی افزود: برای هر فرد نیم متر جا اختصاص یافته بود که بعدها با افزایش جمعیت اسرا همان نیم متر نیز کوچک‌تر شد، شب اول را با آه و ناله اسرای زخمی به صبح رساندیم، و صبح زود برای سرشماری به سراغ ما آمدند و نام هرکس را افسر عراقی می‌خواند و چنانچه فرد، متوجه نام خود نمی‌شد، با کتک مواجه می‌شد.

وی تصریح کرد: به مدت پنج ماه وضعیت ما به‌صورت مفقودالاثر قرار داشت و کسی از وضعیت ما اطلاعی نداشت، روزگار ما به سختی می‌گذشت، غذای بخور و نمیری به اسرا می‌دادند و زخمی‌ها را به صورت جزئی پانسمان می‌کردند که در این میان شهید "ابراهیم جعفری" از رزمندگان شهرستان بهار در اردوگاه به علت خونریزی شدید و عفونت به شهادت رسید.

این آزاده دفاع مقدس درباره وضعیت اردوگاه نیز گفت: اردوگاهی که در آن مستقر بودیم دارای سه ساختمان بود که به هرکدام از ساختمان‌ها، "قاطع" می‌گفتند و هرکدام از قاطع‌ها نیز، دارای چهار آسایشگاه در دوطبقه بود که چهار تلویزیون برای کل اردوگاه درنظر گرفته شده بود که یک شب در میان در بین اتاق‌ها جابه‌جا می‌شد و افرادی که شب تلویزیون داشتند اخبار را صبح به بقیه می‌دادند که البته اخبار تلویزیون عربی بود و یک بخش را اخبار فارسی پخش می‌کردند که آن‌هم اخباری که به نفع عراق بود را نشان می‌داد.

وی درباره وضعبت بهداشتی اردوگاه نیز بیان کرد: حمام اردوگاه در تابستان کمی بهتر از زمستان بود زیرا آب تانکرهای حمام توسط آفتاب گرم بود ولی در زمستان‌ها با آب سرد کار استحمام انجام می‌شد که کل زمان استحمام برای هر اسیری پنج دقیقه بود که در این مدت کم، فرد هم باید به شست و شوی خود می‌پرداخت و هم لباس‌های خود را شسته و به بیرون می‌آورد و دوباره همان‌ها را به تن می‌کرد که به این دلیل اسرای زیادی دچار استخوان‌درد و کمردردهای شدید می‌شدند.

نوبرانی ادامه داد: یکی از افسران عراقی ولع زیادی به اذیت کردن رزمندگان داشت و همیشه برای تضعیف روحیه، درباره وضع بد جسمی امام به اسرا می‌گفت که ما به‌دروغ های وی عادت کرده بودیم ولی زمانی که امام به رحمت خدا رفتند و ما خبر موثق را از اخبار تلویزیون شنیدیم غوغایی در اردوگاه برپا و همه اسرا عزادار شدند که البته اجازه عزاداری به اسرا داده نمی‌شد.

وی درباره شنیدن خبر قطعنامه و آتش‌بس در اردوگاه نیز گفت: در سال ۱۳۶۷ که قطعنامه ۵۹۸ امضا و آتش‌بس اعلام شد، اسرا گمان می‌کردند که به کشور بازخواهند گشت که همه با دیدن تیم مذاکره‌کننده ایران در برابر عراقی‌ها بسیار امیدوار و مجدد بعد از مدتی، ناامید می‌شدند که این روال دو سال به طول انجامید که در سال ۱۳۶۹ و به دنبال حمله عراق به کویت، مبادله اسرا آغاز و از ۲۶ مرداد همان سال مقرر شد تا روزی هزار اسیر مبادله شود که به دنبال این خبر، هرشب اخبار نمایندگان صلیب سرخ و تبادل اسرا را نشان می‌داد که کور سوی امیدی در دل اسرا روشن شد، البته قبل از اینکه نوبت به اردوگاه ما برسد، اعلام کردند که ۹۴۰ نفر از یکی از پادگان‌ها اسیر انتخاب و ۶۰ نفر نیز از پادگان شما برای تکمیل ظرفیت، نیاز است که ۶۰ نفر با همه خداحافظی کرده و روانه مرز شدند، غروب همان روز به یکباره همان ۶۰ نفر بازگشتند و شور و نشاط رزمندگان از بین رفت و بعدها مطلع شدیم از پادگان دیگری کسری اسرا را تکمیل کرده بودند البته یک سال قبل از مبادله اسرا نیز توافقاتی مبنی بر تبادل معلولان و جانبازان تصویب شده بود که ملغی شدن آن، باعث بدبینی اسرا به آزادی شده بود.

نویسنده کتاب گنج و رنج درباره روزهای پایانی اردوگاه و بازگشت به ایران نیز بیان کرد: شب قبل از آزادی به ما لباس‌های متحدالشکل داده و فرمانده آسایشگاه در سخنرانی خود اعلام کرده بود که فردا آزاد خواهید شد، صبح روز بعد برای همیشه اردوگاه را ترک و روانه مرز شدیم.

وی درباره عکس‌العمل خانواده پس از دیدن اسیر خود بیان کرد: خانواده‌ام در ابتدا گمان می‌کردند که به شهادت رسیده‌ام ولی با دیدن فیلم‌های عراقی‌ها به زنده‌بودنم امیدوار شده بودند.

نوبرانی از بارزترین ویژگی‌های اسرا در اردوگاه‌های نیز عنوان کرد: روحیه ازخودگذشتگی و ایثار، بارزترین رفتار اسرا در اسارت بود به‌طوری‌که برای حل مشکلات جسمی و روحی سایر اسرا، تلاش می‌کردند، غذای خود را با یکدیگر تقسیم می‌کردند و افرادی که توانایی یا استعدادهای علمی داشتند، برای دیگران آموزش‌های علمی و البته به دوراز چشم عراقی‌ها برگزار می‌کردند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده