به مناسبت فرارسیدن سالروز ورود آزادگان به میهن؛
شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۸:۱۶
نوید شاهد _ آزاده سرافراز "خلیل افتخاری" در مصاحبه اختصاصی با نوید شاهد از بدترین و بهترین خاطرات خود در دوران اسارت چنین بیان می‌کند: «بدترین و دردناک‌ترین خاطره؛ از دست دادن امام خمینی (ره) بود که با شادی سربازان بعثی نیز مواجه شدیم و بهترین خاطره؛ خبر جانشینی مقام معظم رهبری و اتحاد اسرا و اینکه هر مشکلی که پیش می‌آمد همگی نسبت به حل آن اقدام می‌کردند و عراقی‌ها از این وضعیت بسیار عصبانی بودند.»

نوید شاهد خراسان شمالی؛ به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی و گرامیداشت رادمردانی که تمام هستی خویش را برای حفظ کیان انقلاب اسلامی و دفاع از اسلام در طبق اخلاص گذاشتند و باتحمل سخت‌ترین شرایط و شدیدترین تنگناها و مضایق از باورهای دینی و انقلابی خویش در وفاداری به انقلاب و آرمان‌های امام راحل (ره) دست برنداشته‌اند و کماکان به این نظام مقدس خدمت می‌کنند،  نوید شاهد خراسان شمالی مصاحبه‌ای با کم‌سن‌ترین اسیر دوران دفاع مقدس از استان خراسان شمالی را فراهم کرده است که در ادامه شما را به خواندن این مصاحبه دعوت می‌کنیم.

 

نوید شاهد خراسان شمالی: لطفاً از خودتان بگویید و اینکه در کجا به دنیا آمده‌اید؟

 افتخاری: بسم‌الله الرحمن الرحیم، سلام عرض می‌کنم خدمت شما زحمت کشان اینجانب آزاده و جانباز، خلیل افتخاری، بسیجی داوطلب دوران دفاع مقدس متولد یکم فروردین‌ماه سال 1353 در روستای بلقان 32 کیلومتری شهرستان شیروان در یک خانواده عشایری به دنیا آمدم.

گفتگوی خواندنی با بسیجی داوطلبی که به سرباز کوچک خمینی (ره) معروف بود

نوید شاهد خراسان شمالی: لطفاً در خصوص دوران تحصیل خود بفرمایید.

 افتخاری: بنده دوران ابتدایی خود را در همان روستا بلقان گذراندم و چون پدر و مادر من عشایر بودند من به شیروان نزد مادربزرگ مادری  خود آمدم و دوران راهنمایی خود را در شیروان گذراندم. بعد از اینکه اول راهنمایی خود را تمام کردم در 22 اسفندماه سال 1366 بود که ثبت‌نام کردم و به جبهه اعزام شدم.

 

نوید شاهد خراسان شمالی: چطور شد تصمیم گرفتید به جبهه بروید؟

 افتخاری: آن موقع وظیفه هر مؤمنی بود تا از مرزوبوم، وطن و ناموس خود دفاع کند. به یاد دارم من سیزده سال بیشتر نداشتم و موقع ثبت‌نام من را قبول نمی‌کردند و می‌گفتند سن من کم است. اما من ناامید نشدم شناسنامه خود را دست‌کاری کردم بعد من را ثبت‌نام کردند و به جبهه اعزام شدم که در سن 14 سالگی نیز اسیر شدم.

 نوید شاهد خراسان شمالی: لطفاً از ابتدای ورود به جبهه و احساستان بگویید.
 افتخاری: رفتن به جبهه را از وظایف شرعی خود می‌دانستم و خیلی شوق رفتن به جبهه داشتم که سرانجام توانستم به جبهه اعزام شوم و در ابتدای ورودم به جبهه، زمانی که مجروحان را می‌دیدم دست‌وپا و چشم و اعضای بدن خود را از دست می‌دهند و معلول می‌شوند خیلی عصبانی می‌شدم.

گفتگوی خواندنی با بسیجی داوطلبی که به سرباز کوچک خمینی (ره) معروف بود

 

 نوید شاهد خراسان شمالی: کی و چگونه اسیر شدید؟ بعد از اسارت شما را کجا بردند؟
 افتخاری: در مورخه 4 تیرماه 1367 بر اثر تک دشمن، در کمین مجروح شدم و بعد از اسارت به همراه 6 نفر از هم‌رزمان، ما را به بصره انتقال دادند و بعد از دو هفته که تعداد اسرا زیاد شد، ما را به محوطه بیمارستان بصره بردند و با وضعیت بهداشتی بسیار نامناسب رها کردند و با آب سرد زخم‌هایمان را شستند و مداوایی نکردند و بعد از یک روز با همان وضعیت ما را به بیمارستان بغداد منتقل کردند و بیمارستان بغداد نیز از پذیرش اسرای ایرانی امتناع می‌کردند و درنهایت ما را به زندان الرشید (بدترین زندان عراق) بردند. در زندان الرشید تعداد 70 نفر از اسرا را در یک اتاق 12 متری محبوس بودیم و به دلیل ازدحام همیشه حالت خفگی به من و همراهانم دست می‌داد و بدون فرش و موکتی بر روی سیمان زندگی می‌کردیم.

نوید شاهد خراسان شمالی: از چه ناحیه‌ای مجروح شدید؟

افتخاری: بنده بیشترین مجروحیتم در قسمت راست بدنم است. از کتف، گردن و کمر تا پایم که آخرین ناحیه است مجروح شده بودم. من را موج انفجار هم گرفته و بیست درصد هم اعصاب و روان هستم.

 

نوید شاهد خراسان شمالی:  لطفاً از رفتار عراقی‌ها با اسرا برایمان تعریف کنید.


 افتخاری: اصلاً رفتار خوبی با ما نداشتند، تمام بدنمان را لخت می‌کردند و پس از ریختن آب بر روی بدنمان، با شلاق، باتوم، چوب و... ما را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند. بهداشت را به‌هیچ‌وجه برای اسرا رعایت نمی‌کردند و به مجروحان رسیدگی نمی‌شد.

 

نوید شاهد خراسان شمالی: آیا از دوستان آن زمان خبری دارید؟

 افتخاری: بله با خیلی از دوستان در تماس هستم علی‌الخصوص با آقایان امان‌الله خدمتگزار و حسن شجاعی، چون من در زمان اسارت 14 سال بیشتر سن نداشتم و نمی‌دانستم چه باید کرد. منافقانی بودند که می‌گفتند بیا و برای ما در تلویزیون صحبت کن و اگر صحبت کنی بهترین مداوا را برایت انجام می‌دهیم و بهترین غذا را می‌دهیم تا از گرسنگی نمیری و این دوستان نمی‌گذاشتند و حواسشان به من بود و رسیدگی می‌کردند.

گفتگوی خواندنی با بسیجی داوطلبی که به سرباز کوچک خمینی (ره) معروف بود

نوید شاهد خراسان شمالی:  بدترین و بهترین خاطره از دوران اسارت را بیان کنید.


 افتخاری: بدترین و دردناک‌ترین خاطره، از دست دادن امام خمینی (ره) بود که با شادی سربازان بعثی نیز مواجه شدیم و دیگر اینکه وقتی اسرا با یکدیگر انس پیدا می‌کردند یکی از آنها را به اردوگاه دیگری منتقل می‌کردند.

بهترین خاطره هم خبر جانشینی مقام معظم رهبری و اتحاد اسرا و اینکه هر مشکلی که پیش می‌آمد همگی نسبت به حل آن اقدام می‌کردند و عراقی‌ها از این وضعیت بسیار عصبانی بودند.

 

 نوید شاهد خراسان شمالی: آیا خاطرات دیگری از آن زمان به یاد دارید برای ما تعریف کنید؟

 افتخاری: بله، من به همراه اسرا دیگر تصمیم گرفتیم تا از لباس‌هایمان یک پرچم ایران درست کنیم که انشاالله هر وقت آزاد شدیم آن را به سینه آویزان کنیم. وقتی این تصمیم را عملی کردیم هرکدام از بچه‌ها، از لباس‌هایشان تکه‌ای کندند و به هم دوختند. ما پارچه قرمز نداشتیم، کلی فکر کردیم و بعد من به آنها گفتم: حواسشان به من باشد من به مقر سربازان عراقی می‌روم و کلاه آن‌ها را برمی‌دارم که آنها نیز قبول کردند من این کار‌ را انجام دادم و بچه‌ها خیلی خوشحال شدند و ما توانستیم پرچم زیبای ایران عزیزمان را برای خود درست کنیم.

خاطره دیگری هم هست که خیلی دوست دارم بیان کنم، آن موقع در اردوگاه ما کوچک‌ترین اسیرشان بنده بودم و همیشه من را با نام سرباز کوچک خمینی صدا می‌زدند.

گفتگوی خواندنی با بسیجی داوطلبی که به سرباز کوچک خمینی (ره) معروف بود

 نوید شاهد خراسان شمالی: لطفاً در خصوص نحوه آزادی خود برایمان تعریف کنید.

افتخاری: وقتی قطعنامه پذیرفته شد و جنگ تمام شد، اسرا را آزاد می‌کردند، ما اصلاً امیدی به آزادی نداشتیم چون جزو مفقودین بودیم. وقتی صلیب سرخ آمد و ما را شناسایی کرد برگه سفیدی به ما داد و گفت: این سند آزادی شماست. ما خیلی خوشحال شدیم آن‌قدر که مثل پروانه به پرواز درآمده بودیم. هنگامی‌که خبر آزادی را شنیدیم هزاران بار خدا را شاکر شدیم و میل به هیچ‌چیز جز آمدن به کشور و دیدار با خانواده و بستگان نداشتیم.

 گفتگوی خواندنی با بسیجی داوطلبی که به سرباز کوچک خمینی (ره) معروف بود

 نوید شاهد خراسان شمالی: وقتی خبر پذیرفته شدن قطعنامه را شنیدید چه احساسی داشتید؟

 افتخاری: خیلی خوشحال بودم نه‌تنها من، بلکه همه بچه‌ها خوشحال بودند از اینکه دیگر جنگ تمام‌شده و دیگر خونی ریخته نمی‌شود.

گفتگوی خواندنی با بسیجی داوطلبی که به سرباز کوچک خمینی (ره) معروف بود

 نوید شاهد خراسان شمالی: نتایج اسارت برای شما چه بود؟


 افتخاری: اسارت را می‌توان یک دانشگاهی فرض کرد که در آن می‌توان کارهای خوب و بد را آموخت. از کارهای خوب می‌توان از معنویات، صبر، استقامت و بردباری یاد کرد و از کارهای بد نیز که اثرات روانی و جسمی نامطلوبی که بر روی ذهن و جسم ما داشت و هم‌اکنون نیز با ما همراه هستند.

گفتگوی خواندنی با بسیجی داوطلبی که به سرباز کوچک خمینی (ره) معروف بود

 نوید شاهد خراسان شمالی: چطور می‌توانیم روحیه ایثار را به بچه‌های این نسل منتقل کنیم؟

افتخاری: نوجوانان نسل ما شرایط دیگری نسبت به نوجوانان این نسل داشتند. نوجوانان آن زمان دفاع از وطن و ناموس خود را وظیفه خود می‌دانستند. اما نوجوانان این دوره و این زمانه باید درس خواندن را وظیفه خود بدانند. دشمنی مثل آمریکای جنایتکار و اسرائیل از علم نوجوانان ما می‌ترسد پس جوانان و نوجوانان ما باید درس بخوانند و باعث پیشرفت کشورشان شوند.

حرف آخر.....

افتخاری: از همه جوانان خواهش می‌کنم راه شهدا را ادامه دهند و با درس خواندن خود از کشورشان محافظت کنند. خواسته‌ای که از مسئولین دارم این است به قول آقا مقام معظم رهبری آزاده‌ها و جانبازان، شهدای زنده ما هستند. آزاده های این کشور خیلی مظلوم واقع ‌شده‌اند از مسئولین خواهش می‌کنم از آزاده‌ها غافل نشوند.



    تهیه مصاحبه و گفتگو از مریم سلاخی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده