سه‌شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۲۵
نوید شاهد - «می‌دانید که پسرها بیشتر با مادر خود راحت هستند فرزند من هم هر مشکلی داشت بیشتر با بنده در میان می‌گذاشت. همیشه می‌گفت مادر آرزو می‌کنم به شهادت برسم.» آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد خراسان شمالی با مادر شهید "عیسی نودهی" است که شما را به خواندن متن کامل این مصاحبه دعوت می کنیم.

به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی؛ شهید عیسی نودهی پانزدهم اردیبهشت 1348 در روستای قره نوده از توابع شهرستان بجنورد به دنیا آمد. پدرش محمد کشاورزی می کرد و مادرش نه نه خانوم نام داشت. عیسی دانش آموز سال سوم متوسطه بود و به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و در نهایت یازدهم آذر 1366 با سمت تک تیر انداز در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادترسید. مزار او در زادگاهش قرار دارد. در ادامه گفتگوی نوید شاهد خراسان شمالی را با نه نه خانوم نودهی مادر این شهید گرانقدر می‌خوانید:

 نوید شاهد خراسان شمالی: لطفاً خودتان را معرفی کنید.

مادر شهید: به نام خدا نه نه خانم نودهی هستم فرزند شیخ محمد مادر شهید عیسی نودهی از روستای قره نورده.

گفتگوی خواندنی با مادر شهیدِ بجنوردی/بزرگ ترین آرزویش شهادت بود

نوید شاهد خراسان شمالی: در دوران کودکی عیسی از لحاظ جنب‌وجوش چگونه بودند؟ 

مادر شهید: به یاد دارم عیسی ماه رمضان پانزدهم فروردین 1348 در منزل به دنیا آمد. او کودک ساکت و حرف‌گوش‌کنی بود. اصلا نمی‌گذاشت که حرف بزرگ‌ترش دوبار تکرار شود. وقتی عیسی به دنیا آمد، خداوند برکت عجیبی در زندگی ما انداخت. قبل از به دنیا آمدن فرزندم ما وضع چندان خوبی نداشتیم اما وقتی عیسی به دنیا آمد برکت و روزی ما ماشاالله خیلی زیاد شد.

گفتگوی خواندنی با مادر شهیدِ بجنوردی/بزرگ ترین آرزویش شهادت بود


نوید شاهد خراسان شمالی: رابطه‌ی عیسی با خواهر و برادر چگونه بود؟

مادر شهید: گفتم عیسی خیلی بچه خوبی بود. او واقعاً بچه با احترامی بود و همیشه به بزرگ‌ترهای خود همچنین خواهر و برادرهای خود احترام می‌گذاشت و به خاطر همین، آن‌ها خواهر و برادران خوبی برای هم بودند و خیلی هوای یکدیگر را داشتند.

گفتگوی خواندنی با مادر شهیدِ بجنوردی/بزرگ ترین آرزویش شهادت بود

 

نوید شاهد خراسان شمالی: اوقات فراغت خود را چگونه می‌گذراند؟

مادر شهید: پسرم تا سوم متوسطه درس خواند بیشتر به پدرش در کارهای کشاورزی کمک می‌کرد.

 نوید شاهد خراسان شمالی: روزی که عیسی می‌خواست به جبهه برود چه احساسی داشت؟

مادر شهید: شهید همیشه می‌گفت: من هم باید به جبهه بروم و درراه امام حسین (ع) شهید شوم. پدر عیسی هم به جبهه رفته بود. آن زمان عیسی 18 سال بیشتر سن نداشت اصرار بر این داشت که او هم به جبهه برود و من مخالفت می‌کردم همیشه می‌گفت: مادر اگر اجازه ندهی بلایی بر سرخود می‌آورم. انگار دلش آن‌طرف بود وقتی بی‌تابی او را دیدم رضایت دادم به جبهه برود. خیلی خوشحال بود گویی پر درآورده و می‌خواهد پرواز کند.

 

 گفتگوی خواندنی با مادر شهیدِ بجنوردی/بزرگ ترین آرزویش شهادت بود

  نوید شاهد خراسان شمالی: روحیه شهید پس از اولین اعزام به جبهه چگونه بود؟

مادر شهید: فرزندم دوبار به جبهه اعزام شد. بعد از اعزام اول به او مرخصی داده بودند وقتی به خانه برگشت اصلاً چیزی صحبت نمی‌کرد تا مبادا ناراحت شویم.

 نوید شاهد خراسان شمالی: در چه عملیاتی شرکت کردند و در کدام عملیاتی شهید شدند؟  

مادر شهید: نمیدانم در کدام عملیات شرکت داشت، فقط می‌دانم که تک‌تیرانداز بود و در جزیره مجنون عراق به شهادت رسیده است.

نوید شاهد: از چه طریقی به جبهه اعزام شد و مسئولیتش در جبهه چه بود؟

مادر شهید: از طریق بسیج اعزام شد و  تک‌تیرانداز بود.

گفتگوی خواندنی با مادر شهیدِ بجنوردی/بزرگ ترین آرزویش شهادت بود

نوید شاهد خراسان شمالی: آیا نامه هم می‌فرستاد؟

مادر شهید: بله نامه می‌فرستاد و اکثر نامه‌ها را پدرش می‌خواند. به یاد دارم یک‌بار در نامه‌اش چنین نوشته بود: همرزمان من الان در جبهه دعای کمیل می‌خوانند‌ حال و هوای خاصی دارند.

نوید شاهد خراسان شمالی: بازتاب خبر شهادت عیسی در خانواده، محیط کار و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کرد چگونه بود؟

مادر شهید: همه از شهادت عیسی ناراحت بودند و می‌گفتند او واقعاً انتخاب‌شده بود.

 نوید شاهد خراسان شمالی: شهید بيشتر با شما درد و دل می‌کرد يا با پدرش؟

 مادر شهید: خوب می‌دانید که پسرها بیشتر با مادر خود راحت هستند فرزند من هم هر مشکلی داشت بیشتر با بنده در میان می‌گذاشت.

نوید شاهد خراسان شمالی: آیا از آرزوهایش برای شما تعریف می‌کرد؟  

مادر شهید: بله همیشه می‌گفت مادر آرزو می‌کنم به شهادت برسم. بزرگ‌ترین آرزویش شهادت بود.

نوید شاهد خراسان شمالی: آیا خاطره‌ای از شهید دارید برایمان تعریف کنید؟

مادر شهید: شب قبل از اعزام در مرحله دوم گفت مادر، دست‌هایم را حنا کن هر چه از او سؤال پرسیدم پاسخم را نداد. فقط گفت؛ مادر من برای رضای خدا و راه اما حسین (ع) به جبهه می‌روم. روز بعد عروس بزرگم، عیسی را از زیر قرآن رد کرد برگشت و نگاهی به من انداخت و گفت: شاید من دیگر برنگردم هیچ‌وقت آن نگاه آخرش را فراموش نخواهم کرد. بعد از شهادت عیسی سرهنگی به منزل ما آمد و می‌گفت: عیسی هفت تانک دشمن را نابود کرده است.

نوید شاهد خراسان شمالی: آیا تابه‌حال خوابی از شهید دیده‌اید؟

مادر شهید: بله خیلی به خوابم می‌آید. یک‌بار خواب دیدم ناراحت است از او پرسیدم چرا آنقدر ناراحت هستی در پاسخ به من گفت: مادر جان بعضی‌ها حق شهدا را می‌خورند و خون شهدا را پایمال می‌کنند.


منبع: اداره اسناد و انتشارات اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان

تنظیم از مریم سلاخی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده