بسیجی شهید محمدرضا داودی بنی؛
شهید «محمدرضا داودی بنی» در وصیت نامه خود می‌نگارد: «نگذارید منافقان ضربه‌ای به انقلاب بزنند که انقلاب به وسیله خون هزاران شهید و جانباز به دست شما رسیده است.»

به گزارش نوید شاهد چهارمحال و بختیاری؛ شهید محمدرضا داودی بنی، هفتم خرداد ۱۳۴۸ در شهر بن به دنیا آمد. پدرش رحمان کشاورز بود. دانش آموز دوم متوسطه در رشته اقتصاد بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست دوم اسفند ۱۳۶۳، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به گردن به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. برادر وی سبزعلی نیز به شهادت رسیده است.

وصی

وصیت نامه شهید محمدرضا داودی بنی

بسم الله الرحمن الرحیم

قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «آیه 162 سوره انعام»

بگو: همانا نماز و طاعت و تمام اعمال من و حیات و ممات من همه برای خداست که پروردگار جهانیان است.

با درود و سلام فراوان به امام زمان (عج) منجی عالم بشریت و نائب برحقش امام خمینی ابراهیم زمان، بت شکن قهرمان و با درود و سلام فراوان به امت مسلمان و همیشه در صحنه عزیز ایران به خصوص خانواده‌های معظم شهدا، مفقودین، اسرا و مجروحین و معلولین؛ و با درود و سلام بیکران به آن دلیرمردان که در راه خدا فداکاری می‌کنند، وصیت نامه خود را آغاز می‌کنم.

من اکنون که از این دنیای فانی دست کشیدم و می‌خواهم به سوی آسمان‌ها همانند کبوتران آزاد پرواز کنم، قلم را در دست می‌گیرم و چند مطالبی با شما برادران و خواهران عزیز دارم، روی کاغذ می‌آورم.

حرکت به سوی خدای بزرگ از آنجایی که خداوند بر ما منت نهاد و انسان را در راه خودش همانا راه فی سبیل الله دعوت می‌کند دلم می‌خواهد تا آنجایی که توان و نیرو در بدن دارم در راهش خدمت کنم. از شوق رفتن در راه قدم گذاشتن و در آن زمان زبان انسان بند می‌آید و کلمه‌ها را تکرار می‌کند و نمی‌توانم مقام این راه را درست بیان کنم.

امام می‌فرماید من خدمتگزار شما هستم پس ما چه کنیم.‌ ای امت مسلمان و قهرمان ایران شما را به خدا قسم می‌دهم که از راه امام خارج نشوید و همیشه یار و یاور ایشان باشید. آری امت مسلمان به شما عزیزان بگویم که من نه بخاطر اینکه از این دنیا سیر شده‌ام، می‌خواهم بروم نه هرگز، فقط و فقط هدف من به خاطر این است که به ندای هل من ناصر‌ ینصرنی حسین زمان، امام عزیز لبیک بگویم و به سوی جبهه‌های نور علیه ظلمت اعزام شده‌ام تا اینکه شاید بتوانم برای دین اسلام خدمت کنم.

و تنها وصیت من به شما آن است که یار و یاور امام (ره) باشید و مساجد را حفظ کنید و در دعا‌های کمیل و توسل شرکت کنید، و نگذارید منافقان ضربه‌ای به انقلاب بزنند که انقلاب به وسیله خون هزاران شهید و جانباز به دست شما رسیده است؛ از آمدن فرزندانتان به جبهه جلوگیری نکنید، بلکه آنها را تشویق نمایید.‌ ای برادران عزیز هوشیار و فداکار باشید. بر نفس خود غلبه کنید تا این که دشمن بر شما غلبه نکند.

پیام من به خواهران این است که مانند حضرت زینب (س) باشند و حجاب اسلامی و عفت کامل خود را حفظ کنید و همیشه دعاگوی امام و رزمندگان باشید.

پیام من به دانش آموزان این است که‌ ای برادران و‌ ای شاگردان امام صادق (ع) سنگر مدرسه را حفظ کنید و قلم‌های خود را به اسلحه تبدیل کنید و اگر نمی‌توانید به جبهه بروید، سنگر مدرسه را حفظ کنید؛ و‌ ای دوستان و برادران گرامی از شما می‌خواهم که نگذارید اسلحه خونین برادرانی که بر روی زمین می‌افتند بر روی زمین بماند، بلکه قیام کنید و اسلحه خونین آن‌ها را بر دوش بکشید که آن‌ها خود رفتند و بار سنگین را بر دوش شما عزیزان واگذار کردند.

و  چند کلام وصیتی با شما خانواده خودم، پدر و مادر، برادران و خواهرانم، قوم و خویشان، سلام علیکم، امیدوارم که مرا حلال کنید و ببخشید این سفری است که برگشت در آن وجود ندارد، سفری است به سوی الله، از شما می‌خواهم که ناراحت نباشید و در شهادت من گریه و زاری نکنید، انسان باید روزی از این دنیا برود و چه بهتر که با افتخار باشد. کاش هزاران جان خداوند به من می‌داد تا در راهش نثار کنم.

آرزوی من تنها در این دنیا این بود که اولا اسلام را یاری کنم و دوم خداوند از عمر من بکاهد و بر عمر رهبر بیفزاید.

پس‌ ای پدر و مادر مهربانم، من از خداوند یک عیدی کوچک می‌خواهم که اگر نصیبم کرد و من حقیر را جزء شهیدان قرار داد ناراحت نباشید. صبر و بردباری خود را حفظ کنید و بر این شهادت افتخار کنید.‌ ای پدر و مادرم نکند در تشییع جنازه من گریه کنید و امام امت را ناراحت و دشمنان را شاد نمایید.

از شما می‌خواهم که مرا به بزرگی خودتان ببخشید، چون کاری را که می‌بایست انجام بدهم، ندادم و از این خواهرانم می‌خواهم همانند زینب (س) استوار باشند و همیشه گوش به فرمان امام (ره) باشند؛ و از برادرانم می‌خواهم که نگذارید اسلحه خونین من روی زمین بماند؛ و تنها وصیت من به شما این است که پیکر مرا در کنار پسرخاله‌ام به خاک بسپارید و در حین تشییع پیکر دست مرا از تابوت بیرون بگذارید تا مردم ببینند من از این دنیا می‌روم و هیچ چیز به غیر از یک کفن که همان لباس رزم است با خود نمی‌برم تا به مال و ثروت‌های این دنیا دل نبندند. اجازه بدهید که مرا همسنگرانم به خاک بسپارند. دیگر عرضی ندارم، دیدار همگی تا روز قیامت.



من شهیدم شاهد ظلمی عظیم

میهمانم پیش رزاق کریم

چون شهادت را به دل می‌خواستم

زین جهت خود را به آن آراستم

من در جوانی ز دنیا سیر شدم

صورتم گرچه جوان است، ولی پیر شدم

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده