سیری در حیات طیبه شهید «امیرعلی الوندی»:
قلممویی که به شمشیر ایثار بدل شد
او با قلممو، دیوارها را رنگ میزد و با ایمان، دلها را. تا آنکه روزی رسید و بوم نقاشیاش، خاکریزهای قصرشیرین شد و رنگش، خون پاکش؛ تا نقش جاودانهی یک شهید را بر تارک میهن ثبت کند.
به گزارش نوید شاهد البرز؛ بوی خاک تازه و عطر شکوفههای بهاری، فضای قاسمآباد قندیشاد در شهریار را پر کرده بود. گویی طبیعت خود را برای مهمانی والا آماده میکرد. در چنین روزی، هجدهم اردیبهشت ۱۳۴۶، درست همزمان با سالروز تولد مولی الموحدین، حضرت علی(ع)، نوزادی در خانهٔ محقر، اما پر مهر و معنویت «الوندی» قدم به این جهان فانی گذاشت. نامش را «امیرعلی» گذاشتند؛ ترکیبی از نام امیرالمؤمنین و علی مرتضی.


کودکیاش در میان مزارع سرسبز و زیر سایهٔ درختان کهن سپری شد. وقتی به سن درس و مدرسه رسید، با اشتیاق تمام، مشقهایش را روی پالتوی چوبی کهنهای مینوشت. اما زندگی، درس دیگری برایش در نظر داشت. پس از گذراندن کلاس پنجم، با نگاهی به دستان پینهبستهٔ پدر، کتابهایش را بست و بیهیچ شکایتی، دوشادوش او در مزرعه حاضر شد. خستگی کار در کشتزار زیر آفتاب سوزان را با چشمانی پر از عشق به حلالزادگی تحمل میکرد.
جوانیاش با انقلاب گره خورد. در تظاهرات، چهرهاش در میان جمعیت، مصمم و پر از امید دیده میشد. بعد از پیروزی انقلاب، دیگر آن پسر بچهٔ مزرعه نبود؛ جوانی شده بود با ایمانی راسخ و قلبی مالامال از عشق به اهل بیت، به ویژه حسین(ع). در ایام محرم، صدای گرفته و چشمان اشکبارش، حال و هوای دیگری داشت. حتی در سختترین شرایط، وضو میگرفت و با خضوعی وصفناشدنی به نماز میایستاد. گاهی بعد از نماز، در گوشهای مینشست و با خود زمزمه میکرد: «خدایا، مرا از ذلّت گناه نجات بده و عزت در راه خودت ببخشای.»
شغلش «نقاش ساختمان» شده بود. با قلممو و رنگ، دیوارهای خانههای مردم را زیبا میکرد، اما دلش برای زیباسازی وطن با رنگ ایثار و شهادت پر میزد.
وقتی ندای «هَلْ مِنْ مُحَمِّدٍ» امام از جبههها برخاست، او که تاب دوری از میدان نبرد را نداشت، در شهریور ۶۵ با دل و جان پذیرای لباس مقدس سربازی شد.
جبهه، بوم نقاشی جدیدش بود. در عملیاتهای سخت کربلای ۸ و والفجر، با رشادتهایی که از جان گذشتگی میکند، نقشهایی ماندگار بر خاک سرخ میهن کشید. ۲۸ ماه سربازیاش، حماسهای پیوسته از فداکاری بود.
و سپس، در یکم مرداد ماه ۶۷، در منطقهی داغ قصرشیرین و سرپل زهاب، آسمان سیاه شد. بوی گوگرد و مرگ فضای را پر کرد. بمبهای شیمیایی دشمن فرود آمدند. امیرعلی، آن سرباز بااخلاص، در میان ابرهای سمی، نفسهای آخر را کشید.
پیکر پاک شهید امیرعلی الوندی، در آغوش خاک صباشهر به خاک سپرده شد. او که در زندگی، نقاش سادهٔ دیوارها بود، با شهادت، نامش را با مرکبی از نور بر دیوارهای تاریخ این مرز و بوم حک کرد.
انتهای پیام/
انتهای پیام/