- دفتر خاطرات

navideshahed.com

برشی از کتاب «ستاره شب» | بساط روضه‌خوانی سادات

برشی از کتاب «ستاره شب» | بساط روضه‌خوانی سادات

در قسمتی از کتاب «ستاره شب»، که روایتی از سیره و منش سید آزادگان، شهید «ابوترابی‌فرد» است، می‌خوانید: «پاسبان‌های محل اذیت می‌کردند، نمی‌گذاشتند آنها روضه‌خوانی بکنند و به پدر بزرگم گفته بودند که به این بچه بگویید بساطش را جمع کند ...»
فرمانده خدا ترس

فرمانده خدا ترس

«نگهبا‌ن‌ها، مردی را پیش فرمانده پادگان آوردند و گفتند برای فرار از ورزش در جایی مخفی شده است. فرمانده پادگان به آن فرد گفت همه دور پادگان را با کفش دویده‌اند ولی تو برای تنبیه باید با پای برهنه بدوی ...» ادامه این خاطره را در آستانه بزرگداشت عید سعید غدیرخم، از ایثارگران سادات در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
باور نکردم پسرم مجروح شده است

باور نکردم پسرم مجروح شده است

« فرداش رفته بودم مزار شهدا که دیدم بچه‌ها پچ‌پچ می‌کنند. گفتم مصطفی چیزی شده؟ اول گفتند مجروح شده باور نکردم. گفتند مفقود شده است. رفتم سپاه گفتم من را بفرستید بروم دنبال پسرم ...» ادامه این خاطره را در آستانه بزرگداشت عید سعید غدیرخم، از شهید «سید علی‌اکبر حاج سیدجوادی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
با همه وجودم راه شهدا را ادامه می‌دهم

با همه وجودم راه شهدا را ادامه می‌دهم

«تنها کاری که از دستم برمی‌آید ادامه دهنده راه شهداست پس با همه، وجود می‌خواهم راه پاک شهدا را ادامه دهم ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کوچ بی‌خبر

کوچ بی‌خبر

«شب قبل از عملیات من و مجید بیرون سنگر نشسته به آسمان صاف و پرستاره نگاه می‌کردیم شب بسیار زیبایی بود. بی‌مقدمه از مجید پرسیدم. به نظر تو فردا کی شهید می‌شه؟ مجید با لحنی گرم گفت خب معلومه هر کس که زودتر به میدان مین برسه ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
پرورش مدیران

پرورش مدیران

«تربیت و آموزش نیرو یکی دیگر از ویژگی‌های نبیل بود. ایشان در واقع در همه زمان‌ها و شرایط نسبت به تربیت نیرو و آموزش آنها عنایت ویژه‌ای داشت ...» ادامه این خاطره از شهید جانباز «مجید نبیل» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.