زندگینامه شهید مسعود عبداللهی فرد
چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۳۰
علاقه زیادی به بسیج و فعالیتهای فرهنگی داشت . همیشه به عنوان مجری برنامه در مدرسه و برنامه های بسیج از ایشان استفاده می شد . در اوائل جنگ همیشه به همه می گفت که من باید . .
شهید مسعود عبدالهی فرد هیجدهم آذرماه 1348 در جونقان از توابع استان چهارمحال و بختیاری در خانواده ای فقیر به دنیا امد . پدرش علی اصغر کارگر بود و مادرش گلی جان نام داشت . مسعود پسری کم حرف در خانواده بود . تا کلاس نهم درس خواند . رفیق هایش همه از صبوری این شهید یاد آور می شوند که وی چه قدر فرزند با ایمان و چون حسین رسالت به دوش در سنگر مدرسه مقاوم و استوار بود.
شهید مسعود کلاس پنجم بود که برای کمک به تامین معاش زندگی در حالی که درس می خواند در نانوایی محل نیز کار می کرد . علاقه زیادی به بسیج و فعالیتهای فرهنگی داشت . همیشه به عنوان مجری برنامه در مدرسه و برنامه های بسیج از ایشان استفاده می شد . در اوائل جنگ همیشه به همه می گفت که من باید بروم و شهید شوم وقتی که اول جنگ بود شور و حال این شهید بیش از برادرانش بود . پدر وی کارگر بود . برای تامین معاش زندگی به کشور شیخ نشین کویت می رفت و تربیت فرزندان به دوش مادر بود .
مادر با گریه می گفت : این بچه های من با بی پدری بزرگ شده اند ، من هشت پسر و یک دختر داشتم . اخلاق و رفتار و کردار مسعود خاص بود . بسیار صبور ومهربان بود . یادم هست وقتی دو تن از برادرانش در جبهه بودند ، مسعود خیلی بی تابی می کرد و می گفت : خدا می داند الان چه بر سر برادانم می آید ، من همین طور این جا نشسته ام و چند روزی بود که آنها رفته بودند این شهید عزیز بی تابی می کرد و نهایتا او هم عازم عازم جبهه شد . تا اینکه شانزدهم فروردین 1367 در منطقه مریوان بر اثر بمباران شیمیایی به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود، رسید . پیکر این شهید والا مقام پس از تشییع در گلزار شهدا جونقان به خاک سپرده شد .
شهید مسعود کلاس پنجم بود که برای کمک به تامین معاش زندگی در حالی که درس می خواند در نانوایی محل نیز کار می کرد . علاقه زیادی به بسیج و فعالیتهای فرهنگی داشت . همیشه به عنوان مجری برنامه در مدرسه و برنامه های بسیج از ایشان استفاده می شد . در اوائل جنگ همیشه به همه می گفت که من باید بروم و شهید شوم وقتی که اول جنگ بود شور و حال این شهید بیش از برادرانش بود . پدر وی کارگر بود . برای تامین معاش زندگی به کشور شیخ نشین کویت می رفت و تربیت فرزندان به دوش مادر بود .
مادر با گریه می گفت : این بچه های من با بی پدری بزرگ شده اند ، من هشت پسر و یک دختر داشتم . اخلاق و رفتار و کردار مسعود خاص بود . بسیار صبور ومهربان بود . یادم هست وقتی دو تن از برادرانش در جبهه بودند ، مسعود خیلی بی تابی می کرد و می گفت : خدا می داند الان چه بر سر برادانم می آید ، من همین طور این جا نشسته ام و چند روزی بود که آنها رفته بودند این شهید عزیز بی تابی می کرد و نهایتا او هم عازم عازم جبهه شد . تا اینکه شانزدهم فروردین 1367 در منطقه مریوان بر اثر بمباران شیمیایی به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود، رسید . پیکر این شهید والا مقام پس از تشییع در گلزار شهدا جونقان به خاک سپرده شد .
نظر شما