عملیات_بدر
عملیات_بدر
✍راوی تخریبچی مصطفی_ضیاء
خاطرم هست یک روز صبح که رفتیم برای شرایط دشوار داخل هور، بلم های بعضی رزمندها وارونه شد و تا شب، حتی بعضی از آنها تا فردا صبح، تا گردن در آب بودند، چون فرمانده گردان گفته بود ما فردا ظهر به دنبال شما می آییم. بچه ها این شرایط سخت را تحمل کردند، البته تجربه ی این اتفاق خیلی به ما کمک کرد چون در عملیات شرایط غیر مترقبه و پیش بینی نشده ای برای ما پیش آمد.
من جزئیات را کمی بیشتر تشریح میکنم، چون مایلم بخشی از شرایطی که رزمنده ها در جبهه با آن مواجه بودند را منتقل کنم.
بیشتر ما در آن زمان جوان و نوجوان بودیم و نمی دانستیم تا چه حد در تاریخ کشورمان تاثیر گذار هستیم، ما که در محل خودمان برای خرید یک نان برای پدر و مادرمان ناتوان بودیم، بار بسیار سنگینی را روی دوش خود حمل می کردیم و پیش می رفتیم.
همین نوجوانان و جوانان بودند که با جان و دل پای کار ماندند، درک می کردند و می دانستند برای رسیدن به هدف، برای دفاع از دین، وطن، ولایت فقیه و اطاعت از رهبر و ولی امر، باید تمام سختی ها را به جان بخرند.
ما هم قطره ای از آن اقیانوس بودیم.
خاطرات از شرایط سخت داخل هور زیاد است.
عملا کاری بعنوان تخریبچی به ما واگذار نمیشد، سیم خاردارچین و تجهیزات تخریب به ما داده بودند ولی وسط گردان غریب بودیم.
احساس میکردیم باید خودمان را به بچه های گردان ثابت کنیم که ما را باور کنند و شب عملیات به ما کار واگذار کنند.
البته غواص های تخریبچی و پیشرو تر ها حضور داشتند ولی چون شب عملیات شرایط عوض شد، ما اولین گروهی بودیم ازگردان که وارد خط دفاعی دشمن شدیم.