زندگی نامه معلم شهید قدرت الله طاهری
زندگی نامه معلم شهید قدرت الله طاهری
قدرت الله طاهری در تاریخ سوم تیرماه هزار سیصد و سی و هشت در شهر بروجن از توابع استان چهارمحال و بختیاری در خانواده ای مومن و مذهبی پا به عرصه وجود نهاد . پدرش غلامعلی کاسب و مغازه دار بود و مادرش خانم خانه دار . قدرت الله دوران کودکی را در دامان پر مهر پدر و مادر بسر می برد و همزمان با تحصیل به فراگیری مسائل دینی لازم می پردازد تا این که وارد مدرسه راهنمائی می شود . از اینجاست که نبوغ نهفته در درون شهید پدیدار می گردد و با نویسندگی اولین داستان مصور و تنظیم اولین نمایشنامه رادیویی و تاتر، شوق هنری در وی بر انگیخته می شود و تا پایان دوره راهنمائی چندین داستان و نمایشنامه را که با محتوای عاطفی، اسلامی و اخلاقی همراه بود در دوران شکل گیری شخصیت اسلامیش به روی کاغذ آورد . در همین زمان بود که حدیث امام صادق (ع) حاسبوا انفسکم قبل ان تخاسبوا در وی تبلور یافت و برای خویش دفتری تنظیم کرده بود که او در هر شامگاه در وقت خواب اعمال روزانه خود را محاسبه می کرد و در دفتر علامت گذاری می نمود . با ورود به دبیرستان جرقه های عشق به معبودش روشنتر می شود وبا شناخت بیشتری که در زمینه های اسلامی پیدا کرد استعدادهایش را در مسیر صحیح بکار بست . با شرکت در جلسات دینی و مذهبی و تنظیم و کارگردان و اجرای چندین نمایش نامه در زمان خفقان با محتوایی منشعب از آیات الهی همچون رحمت و دیدار پرداخت و با گذر زمان عشقش بیشتر و حساستر می شد . در این مورد می توان از حساسیت خاصش نسبت به زمان و گذر آن نام برد، قدرت الله از گذر زمان بسیار ناراحت می شد هنگامی که می فهمید زمان بسیار سریع می گذرد و توشه ای نینداخته و در هر لحظه به مرگ نزدیکتر می شود و برای معشوق کاری به انجام نرسانده . دو سال در دبیرستان به تحصیل مشغول بود که به انتخاب شغل انبیا یعنی معلمی پرداخت و وارد دانشسرای مقدماتی شد . در این زمان بود که انقلاب اسلامی ما جلوه تازه ای یافت و با شروع انقلاب عشق به معبود بیشتر در وجود این شهید بزرگوار شعله ور شد و نفرت شدید خود را با حضور در تظاهرات و راهپیمایی ها از رژیم پهلوی اعلام می کرد . بعد از سپری شدن دوره دانشسرای مقدماتی به مدت سه ماه به یکی از روستاهای بروجن رفت و انجا نیز با جوشش خاصش به تشکیل و هدایت مردم پرداخت و بعد برای ادامه تحصیل به دانشسرای راهنمائی نجف آباد و شیراز رهسپار شد . در این زمان بیشتر از پیش به خودسازی مشغول شد و برای کمترین وقت خویش برنامه ریزی می کرد و خود را از نظر فرهنگ اسلامی غنی می کرد و به چاپ و نشر نشریه های جهت بالابردن آگاهی دنشجویان تربیت معلم و همکاران در محوطه کار و ساخت اسلایدهایی که با تلاش پی گیر برای تبلیغ در روستاها از آنها استفاده می کرد . پس از تحصیلات تکمیلی خود به زادگاهش برگشت . وی با الگو گیری از حیث حضرت علی (ع) که می فرمایند:
« لا تستو حشوا فی الطریق الهدی لعله اهله »
هیچ وقت در راه هدایت وحشت نکنید و برای این که اهل حق کم است و ارگ تشخیص دادی راه حقی است دنباله روی کنید .
پس راه حق در وی تبلور یافته بود
و این دنیا با زرق و برقش نمی توانست روح خداجوی این شهید اقناع کند و حالتی
روحانی و متعالی پیدا کرده بود و او واقعاً عاشق بود و به گفته خویش « انالله و
انا الیه راجعون » برای یک عاشق به این معنی است که من به سوی معشوق باز می گردم و
مسئولیت زنده ماندن را بسیار مشکل می دانست . بر این اساس بعد از شش ماه خدمت در شهر
خود جهت لبیک به ندای امام امت شانزدهم اسفند 1360 برای مبارزه با کفر جهانی بسوی
جبهه شتافت و لباس رزم رابه عنوان لباس دامادی و سنگر نبرد را به عنوان حجله عروسی
برگزید.در عملیات فتح المبین شرکت کرد وچهاردهم فروردین 1361 بر اثر ترکش خمپاره در دشت عباس به
لقاء الله پیوست . مزار وی در روضه الشهدا بروجن می باشد .
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.