رابطه بین انسان و خداوند از منظر شهدا
رابطه بین انسان و خداوند از منظر شهدا
در وصیت نامه های شهدا پس از حمد و ستایش خداوند، پیامبران و امامان معمولا از رابطهی بین انسان با خداوند سخن به میان آمده است. در فرهنگ اسلامی از یک نظر بر سه نوع رابطهی بین انسان و خداوند تکیّه شده است: الف- خالق و مخلوق، ب- عابد و معبود و ج- عاشق و معشوق. در نگاه خالق و مخلوقی، انسان آفریدهی خداوند است، همه چیز انسان، از خداوند است و بازگشت وی، نیز به سوی اوست؛ چنان که شهید امین الله ترکی در این زمینه نوشته است: "خداوند در بدو تولّد روح خود را در انسان دمید و او را جانشین خود بر وی زمین قرار داد و به همین[سبب] است که انسان هر چه دارد از اوست و بدون او (خدا) هرچه هست هیچ و پوچ و بی معناست و خدایی که خون را در رگهای من جاری ساخت و به من تحّرک بخشید تا بتوانم در این دنیا که- کشتگاه آخرت و محل آزمایش است- خوب کشت کنم و خوب به وظایفم عمل کنم و بعد به امر خدا به سوی او بازگردم چرا که خدا فرموده است: انّالله و انّا الیه راجعون (بقره: 130)؛ یعنی ما همه از اوییم و به سوی او باز می گردیم"
شهید شهاب الدّین کاووسی نیز بر رابطهی بنده و معبود بودن تکیّه کرده است و بر این اساس از مردم خواسته تا به وظایف خود به عنوان بنده در مقابل معبود عمل کنند: " همان طور كه گفته شد، مسئوليت ما در اين جهان بندگي خداست و بندگي خداهم جز با عمل به مقررات اسلام ميسّر نمي شود. بياييد تا با خود و خداي خود عهد كنيم كه جز احكام و فرامين او را انجام ندهيم و دست از غير او بكشيم.
نادر حیدری دستنایی، فراموش کردن هدف خلقت ؛ یعنی عبادت را ازجمله بد بختی های انسان معاصر می داند و سپس با توجّه به موقعیّت، دوران جنگ، به تفسیر و تأویل آیهی قرآن در این زمینه میپردازد: " یکی از بد بختیهایی که بعضی انسان ها دارند، این است که: هدف از خلقت انسان را نمی دانند و یا اصلاً این سؤال در فکرشان خطور نمی کند که در صدد حل آن باشند. چنانکه شهید بخت آفرید مختاری چلیچه در وصیت نامه خود آورده ، خداوند در قرآن کریم می فرماید : " وَ ما خَلَقنا الجِنِّ وَ الاِنس اِلاّ لِیَعبُدون " (الزاریات/56) ما خلق نکردیم جن و انس را مگر اینکه عبادت ما را بکنند و حال عبادت فقط این نیست که به ظاهر پیشانی بر خاک گذاری و یا با یک ماه روزه گرفتن تمام شود، عبادت معنای وسیع تری دارد و آن اینکه عابد باید مطیع خداوند باشد و هر چه خدا فرموده است، انجام دهد و هر چه از خدا رسد آن را مصلحت بداند، چون از خداوند متعال شری آفریده نمی شود و اگر کسی بعضی حوادث را شر بداند، از روی انسان محوری است، چون به ضرر اوست می گوید شر است و حال آنکه در اصل خیر است. انسان مورد نظر قرآن بیهوده و واگذاشته به خود آفریده نشده است و همان طوری که می فرماید : "اَفَحَسِبتُم اِنَّما خَلَقناکُم عَبَثاً وَ اِلَیکُم عَلَینا لاتُرجِعون "(المومنون /115). یعنی : آیا خیال می کنید که شما بیهوده آفریدیم و به سوی ما بازگشت نمی کنید؟"
شهید یوسف قنبری عدیوی نیز عبادت در راه خدا را آن عبادتی می داند که همره با جهاد باشد: "پروردگارا آن جان و حیاتی که به من بخشیدی امانت است و من آمده ام تا امانت تو را به تو برگردانم و گفته بودی که من انسان را برای عبادت آفریدم، ولی عبادت بدون جهاد در راه تو چگونه است؟ و من آمده ام تا عبادت را در جهاد انجام دهم و یاد بگیرم".
شهید علی بابا احمدی ترسش از این است که نتوانسته باشد عبد خوبی برای معبود خود باشد: "ای خدا می ترسم آن طور که غلام بایستی در مقابل ارباب خود ادای وظیفه کند، حقّ غلامی را ادا نکرده باشم".
شهید سهراب رحمانی بر آن است که همه ی هدف از خلقت را می دانند؛ امّا اگر بشر در این زمینه کوتاهی کند، حقّ خداوند را ادا نکرده است: " همه ی ماها این را می دانیم که هدف از خلقت انسان بندگی و عبادت خداوند بوده است (ما خَلَقتَ الجِنِّ وَالاِنسِ اِلاّ لِیَعبُدون)(الذاریات /56) و اگر انسان نتواند این بندگی و عبادت را به نحو احسن به جا آورد، در حقّ خداوند کوتاهی کرده است و نتوانسته است وظیفه ی خود را انجام دهد".
برخی از رابطه ی عاشقانه با خداوند سخن گفته اند که بروز عشق در ادبیّات جنگ، رابطه ی مستقیمی با روحیه ی شهدا دارد که در واقع محّرک اصلی آنان و عامل پیروزی، همین عشق و شوق وصال به حق است(شیرشاهی، 1390: 187). شهید فاطمه اسدیان از رابطه ی عاشق و معشوقی بین انسان و خداوند سخن گفته است: "خدا بر ما منّت نهاد، ما را به دریای بی کران عشق رسانید و می گفت: امید آن که توانسته باشیم و بتوانیم ماهی صفت از ابهتش فیض ببریم".
شهید حفیظ الله رفیعی نیز با نگاهی عاشقانه به راز و نیاز با خداوند می پردازد: "خدایا، بارالها، معبودا، معشوقا، مولایم من ضعیف و ناتوان دوست دارم. چشم هایم را دشمن در اوج درویش از حلقه در بستان در آورند و دست هایم را در تنگه ی چزابه قطع کند و پاهایم را در خونین شهر از بدن جدا سازد و قلبم را در سوسنگرد آماج رگبارهایش کند و سرم را در شلمچه از تن جدا نمایند تا در کمال فشار و آزار دشمنان مکتبم ببینند که گر چه چشم ها ،دست ها و پاها و قلب و سینه و سرم را از من گرفته اند امّا یک چیز را نتوانسته اند که بگیرند و آن ایمان و هدفم است که عشق به الله و معشوقم و به مطلق جهان هستی".
شهید بهزاد مهری نیز نیروی عشق درونی خود را عامل قرب به خداوند می داند: "قلبی آکنده از عشق و ایمان به خدا و ائمه ی اطهار سلام الله علیهم در دلم می باشد. عشقی که اگر پا بر جا و محکم باشد می تواند مرا در آن دنیا نزدیک خودشان فراخواند".