روایت جانباز 70درصد «بهرام عرب» از دوران دفاع مقدس
به گزارش نوید شاهد چهارمحال و بختیاری؛ بیش از ۴۰ سال از زمان آغاز جنگ تحمیلی علیه جمهوری اسلامی و نزدیک به ۳۰ سال از پایان آن میگذرد، اما همچنان زخمهای کهنه این جنگ در جای جای شهر و روستاهای ایران وجود دارد و ایثارگرانی هستند که پس گذشت چند دهه از جنگ هنوز جسم و روحشان درگیر جراحات برجای مانده از این جنگ نامبارک است.
بهرام عرب یکی از جانبازان ۷۰ درصد دوران دفاع مقدس و از اهالی روستای مارکده شهرستان سامان در چهارمحال و بختیاری است، او در سال ۱۳۳۱ متولد و در سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ دوران سربازی خود را سپری کرد، پس از آغاز جنگ تحمیلی اولینبار در سال 1363در قالب گروه بسیج به آبادان و خرمشهر اعزام شد.
روایت این رزمنده جانباز با لهجه شیرین محلی بسیار جالب و شنیدنی بود، آن چنان با جزئیات خاطرات حضورش در جبهههای جنگ را روایت میکند که گویی خود در لحظه لحظه آن حضور داری، خواندن این روایت خالی از لطف نیست.
چگونگی اعزام به جبهه
دیماه سال ۶۳ به جبهه اعزام شدم، در ابتدای اعزام باتوجه به اینکه رانندگی بلد بودم وظیفه آبرسانی با تانکر برای رزمندگان را به من سپردند، آب را شبانه و چراغ خاموش از تلمبهخانه بهمنشیر به اروندکنار برای بسیجیان می بردم، این سوی اروندکنار نیروهای ایرانی و آن سوی آب نیز نیروهای عراقی بودند، در آن زمان شلمچه همچنان در دست عراقیها بود و از جاده اهواز و خرمشهر امکان تردد وجود نداشت، اما جاده اهواز - آبادان باز بود که از کارخانه نورد اهواز تا ۲۵ کیلومتری خرمشهر دپوی خاکریز برای تردد و جلوگیری از آگاه نشدن عراقی ها ساخته شده بود.
در اواخر عملیات والفجر مقدماتی که ایرانیها فاو را از عراقیها پس گرفتند، تدارک برای انجام عملیات کربلای ۴ در حال انجام بود، بهعلت وجود ستون پنجم در بین نیروهای ایرانی اطلاعات این عملیات به دست نیروهای عراقی افتاده بود و طی سه ساعت از زمان آغاز در ششم دیماه، عملیات لو رفت.
ماجرای شهدای غواص...
غواصهای حاضر در عملیات کربلای ۴ در گردان امام حسین(ع) حضور داشتند، نیروهای غواص قصد داشتند در زیر رودخانه اروند به سمت فاو پیش بروند، اما از آنجایی عملیات توسط این گروه ستون پنجم لو رفته بود، عراقیها غواصان را به رگبار بستند و همان ساعت اطلاع دادند که نیروها به عقب برگردند.
۱۶ روز بعد در شب ۱۹ دیماه عملیات کربلای ۵ آغاز شد، من بهصورت دواطلب و باوجود مخالفت فرمانده حضور پیدا کردم، وظیفه من در این عملیات آبرسانی، جابجایی مهمات و اسلحه بود، آب را به سمت خط دوم میبردیم، کار آبرسانی را در شب انجام میدادیم، زیرا در روز عراقیها تانکر و تویوتا را هدف راکت قرار میداند، حتی نمیتوانستیم چراغ خودرو را روشن کنیم، زیرا در صورت وجود کوچکترین نور عراقیها از این تردد اطلاع پیدا میکردند.
ارتشیها در کنار اروندکنار در منطقهای معروف به سه راه کربلا حضور داشتند، گاهی بهعلت تاخیر در آبرسانی رزمندگان بیش از چند روز با تشنگی مواجه میشدند و در وضعیت بدی قرار میگرفتند، یک روز نزدیک ظهر سرهنگی ارتشی با ماشین به مقری که ما در آن حضور داشتیم مراجعه کرد، دیدیم که صورت و دستهایش پوسته پوسته شده بود، او گفت سه روز آب شیرین به سربازها نرسیده و آب شور میخورند، خواهش کرد که سه تا تانکر آب به نیروهایش برسانیم.
میگفت اگر برای سربازها آب بیاورید دعایتان میکنیم و التماس میکردند، باتوجه به اینکه سمت خسرویه آبادان گلآلود و باتلاقی بود، آبرسانی سخت بود، من دواطلب شدم و گفتم آب را پر میکنم و تا نزدیکی مقر میآیم اما از آنجا یک نفر با بلدوزر بیاید و آب را به سمت مقر ارتش ببرد.
در هنگام پر کردن آب ۱۰ تا ۱۵ راکت در اطرافمان میزدند، اما چون بارندگی بود، راکتها در گل فرو میرفتند و بنابراین ترکشها به اطراف اصابت نمیکرد، اما شرایط خطرناک بود، سربازها دستهای ما را میبوسیدند و تشکر میکردند.
ماجرای مجروحیت در عملیات کربلای ۵
در عملیات کربلای ۵ در سوسنگرد و پادگان شهید منتظری آب را از تلمبهخانه دزفول به سمت سوسنگرد برای پادگان شهید باغبانی در شوشتر میبردم، پس از عقبنشینی نیروهای بعثی سولههای انفرادی ساخته شده توسط عراقیها به دست ایرانیها افتاد، بههمراه دو نفر از رزمندگان در یکی از سولههای انفرادی عراقیها مستقر بودیم که برای جابجایی مهمات و پتو برای رزمندگان از ما درخواست کمک شد.
باتوجه به اینکه امکان زخمی شدن رانندگان وجود داشت، همزمان سه راننده در یک خودرو تویوتا بودند تا بلافاصله پس از مجروحیت احتمالی جایگزین راننده شوند و به مسیر ادامه دهند، عراقیها اگر کوچکترین روشنایی را میدیدند بلافاصله نقطه را مورد هدف خمپاره قرار میدادند، فاصله نیروهای عراقی با رزمندگان ایرانی کمتر از ۱۵۰ متر بود و تردد در مسیر به سختی انجام میشد.
برای حمل مهمات اعلام آمادگی کردم، در خودرو حامل اسلحه بودم، کمتر از چند دقیقه از حرکت نگذشته بود که هدف راکت نیروهای بعثی قرار گرفتیم، این موضوع آنچنان سریع اتفاق افتاد که متوجه نشدیم آتش گرفتن خودروی جلویی به علت اصابت راکت به خودروها است.
من و سایر سرنشینان خودرو مجروح شده بودیم، اما در ابتدا اصلا احساس درد نداشتم، متوجه قطع شدن دست راننده بهعلت ترکشهای خمپاره شدم، یکی از رزمندگان مرتب به من میگفت از خودرو خارج شو، اما من نمیتوانستم تکان بخورم، متوجه خونریزی از ناحیه شکم و پا شدم، بلافاصله من را از خودرو بیرون کشیدند و پشت یک تویوتا سوار کردند چون امکان آمدن آمبولانس نبود.
پس از ورود به بیمارستان خرمشهر به علت شدت جراحات وارده بیهوش شدم، سپس به اهواز و بعد از آن به بیمارستان یزد منتقل شدم، معمولا مجروحان را برای مداوا به شهرهای تبریز، یزد و مشهد منتقل میکردند، بعد از پنج روز به هوش آمدم، مجروحتیم را به خانوادهام اطلاع داده بودند، همچنان هفت ترکش داخل بدنم وجود دارد و بعد از هشت سال از مجروحیت از وجود ترکش در سرم اطلاع پیدا کردم، پزشکان امکان بهبودی را ۱۵ درصد اعلام کردند و گفتند ممکن است بر اثر خروج ترکشها که نزدیک نخاعم است، قطع نخاع شوم، به همین علت زیر بار عمل جراحی نرفتم.
هنوزم هم برای دفاع از انقلاب آمادهام
هنوز هم پس از گذشت سالها از مجروحیت و انجام اعمال جراحی و درمانی نمیتوانم بسیاری از فعالیتها را انجام دهم، اما زمانی که خبر اعزام نیرو به سوریه برای جنگ به داعش را شنیدیم، برای حضور در سوریه اعلام آمادگی کردم، اما بهعلت وجود جراحات فراوان با اعزامم موافقت نشد، شعار ما در زمان پیروزی انقلاب اسلامی" نه شرقی- نه غربی- جمهوری اسلامی " بود و همچنان نیز بر این شعار پایبندیم.
هیچ کشوری توان و جرات جنگ نظامی با جمهوری اسلامی را ندارند، بنابراین از طریق تهاجم فرهنگی قصد ضربه زدن به کشورمان را دارند.
از هیچ نهادی توقع کمک و حمایت ندارم
معمولا در سال بیش از چند بار به بنیاد شهید مراجعه نمیکنم، من به اجبار هیچ نهاد و ارگانی به جبهه اعزام نشدم، بهصورت کاملا داوطلب و براساس احساس وظیفه وارد جبهه شدم، بنابراین هیچ انتظاری از بنیاد شهید و امور ایثارگران ندارم، پس از مجروحیت سختیهای بسیاری را تحمل کردم، حدود ۹ بار عمل جراحی انجام دادم و همسرم نیز وظیفه مراقبت از من را بر عهده داشت.
پس از اتمام جنگ تحمیلی در مرکز بهداشت روستای مارکده مشغول بهکار شدم، قبل از جبهه نیز راننده مینیبوس بودم و کشاورزی هم میکردم.
امنیت امروز کشور ما مرهون جانفشانی رزمندگان و شهدا در طول دوران دفاع مقدس است، افرادی هستند که در آن دوران دچار مجروحیتهای شدید شدند و همچنان با تبعات آن از جمله قطع نخاع، از دست دادن چشم، دست و پا درگیر هستند.
منبع:ایسنا/چهارمحال و بختیاری