گیتی احدی خواهر شهید حمید احدی در کتاب "چشم‌هایش می‌خندید" می‌گوید: یک بار حمید کار کرد که خنده‌ام گرفته بود. حمید به جای این‌که طرف خواهرش باشد، داشت سنگ دوستش را به سینه می‌زد.

 

 

به گزارش نوید شاهد زنجان، کتاب «چشم‌هایش می‌خندید» خاطرات شهید "حمید احدی" است که در سال 98 به همت حوزه هنری زنجان چاپ و منتشر شد.

 

خاطرات سردار شهید "حمید احدی" به قلم مریم بیات‌تبار، توسط انتشارات هزاره ققنوس چاپ و وارد بازار نشر شد.

 

شهید حمید احدی فرمانده خط‌‌شکن گردان حضرت امام‌سجاد (ع) لشکر ۳۱ عاشورا، متولد ۱۳۴۱ در زنجان بود که اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر در منطقه شرق دجله عراق به شهادت رسید.

 

 

 در بُرش 33 کتاب "چشمهایش می خندید" می خوانیم:

 

 

صدای پای حمید را شناختم. تند‌و‌تند از پله‌ها پایین می‌آمد. داشتم برای مهمان‌ها چایی می‌ریختم. شیر سماور را بستم و از پنجره‌ی کوچک آشپزخانه حیاط را نگاه کردم. چهره‌اش گرفته و ناراحت بود. کم‌تر پیش می‌آمد این‌طور عصبانی باشد. حدس زدم مسئله مهمی پیش آمده. نگران شدم. چه مسئله‌ای می‌توانست او را آن‌قدر ناراحت کند. خود حمید بیش‌تر از همه موافق این وصلت بود. مرتضی با اجازه‌ی او به خواستگاری من آمده بود.

مامان هم بلافاصله بعد حمید آمد توی حیاط.

- چی شده حمید؟ چرا وسط حرف بابات بلند شدی و اومدی پایین؟

با دل‌خوری به مامان نگاه کرد.

- مامان جون! مگه قرار ما دوازده تا سکه نبود؟ کلی قبل اومدن مهمونا با هم حرف زدیم. بازم شما می‌گید چهارده تا سکه؟

- چه فرقی می‌کنه حالا؟

نفسش را کلافه بیرون داد.

- فرق می‌کنه مام جون! ما قبلاً با هم توافق کردیم. چرا پسر مردمو اذیت می‌کنین و زیر دین رسم و رسوم‌های سنگین می‌ذارین؟

خنده‌ام گرفته بود. حمید به جای این‌که طرف خواهرش باشد، داشت سنگ دوستش را به سینه می‌زد.

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده