قسمت نخست خاطرات شهید «گلوردی ابوالی»
برادرزاده شهید «گلوردی ابوالی» نقل میکند: «گفت: توی صحرا بودم که میش سیاهه حالش بد شد. معلوم بود که قرار است بچهاش به دنیا بیاید. وقتی این صحنه رو دیدم، از خدا خواستم که اگه بچهاش سالم به دنیا اومد، اون رو برای خرج امام حسین (ع) بکشیم.»
کد خبر: ۵۵۲۸۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
خاطرات مادر شهید اسماعیل دشتی زاده:
مادر شهید اسماعیل دشتیزاده از شهدای دفاع مقدس بوشهر از شهید خود خاطراتی روایت می کند. شما را به خواندن این خاطرات دعوت میکنیم.
کد خبر: ۵۵۲۷۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۴
قسمت سوم خاطرات شهید «قدرتالله الیاسیتویه»
دوست شهید «قدرتالله الیاسیتویه» نقل میکند: «به هم قول داده بودیم شب عروسیمان کنار هم باشیم و ساقدوش داماد. قدرت که شهید شد به ابراهیم ایثاری گفتم: کی میخواد ساقدوش قدرت باشه؟ یک طرف تابوت شهید من نشستم و طرف دیگر ابراهیم.»
کد خبر: ۵۵۲۶۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵
قسمت دوم خاطرات شهید «قدرتالله الیاسیتویه»
خواهر شهید «قدرتالله الیاسیتویه» نقل میکند: «میگفت: آبجیجان! درست نیست، بدون چادر هم بری بیرون. چادر از فاطمه زهراست، اسمت هم که زهراست، پس چادر سرت کن. باید رهرو حضرتش باشی.»
کد خبر: ۵۵۲۶۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۴
مادر شهید «رضاحسین ابوالی» نقل میکند: «گفت: مادر چرا ناراحتی؟ من میخوام برم سربازی. باید ماها بریم جبهه رو پر کنیم. خون ما که رنگینتر از خون پسر حضرت زهرا نیست. روزی میرسه که تو افتخار میکنی مادر شهیدی.»
کد خبر: ۵۵۲۵۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۳۰
قسمت نخست خاطرات شهید ارتش «قدرتالله الیاسیتویه»
مادر شهید «قدرتالله الیاسیتویه» نقل میکند: «ناهارش را خورد و گفت: مادر! اگه کسی شهید بشه، مادرش گریه و زاری کنه، به سرش بزنه، لباسشو پاره کنه، حضرت زهرا (س) نگاهش میکنه؟!»
کد خبر: ۵۵۲۵۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۳۰
به کوشش ادارهکل اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران
نرمافزار چندرسانهای شهید خبرنگار مدافع حرم «محسن خزایی» به کوشش اداره کل اسناد و انتشارات معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران تولید شد.
کد خبر: ۵۵۲۴۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵
قسمت دوم خاطرات شهید «بهرام امیدیان»
مادر شهید «بهرام امیدیان» میگوید: «در همین فکرها بودم که بهرام با سینی چای داخل اتاق شد و گفت: خسته نباشین مادر! خاکستر تنور رو گرفتم و آمادهاش کردم تا بوی نانهای شما، همه محله رو پر کنه.»
کد خبر: ۵۵۲۲۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۷
به کوشش ادارهکل اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران
نرمافزار چندرسانهای «سردار شهید محمدحسن کسائی» به کوشش اداره کل اسناد و انتشارات معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران تولید شد.
کد خبر: ۵۵۲۱۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۷
قسمت نخست خاطرات شهید «بهرام امیدیان»
مادر شهید «بهرام امیدیان» نقل میکند: «گفتم: چرا خوراکیات رو برای من مییاری؟ گفت: برای این که به من شیر دادی تا بزرگ بشم. از این حرفش تعجب کردم و به خاطر محبتش نسبت به خودم خیلی خوشحال شدم. انگار از من بهترین قدردانی شده بود.»
کد خبر: ۵۵۲۰۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۱
همسر شهید «محمدابراهیم آقایی» نقل میکند: «مادرش در خواب محمدابراهیم را دید که گفت: مامان من در رکاب حسین زمان شهید شدم. اگه میخوای گریه کنی، برای امام حسین گریه کن که مظلومانه شهید شد.»
کد خبر: ۵۵۱۹۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۰
قسمت نخست خاطرات شهید «محمدابراهیم آقایی»
خواهر شهید «محمدابراهیم آقایی» نقل میکند: «گفت: حالا که به مامان کمک میکنی، منم برات یک هدیه خوشگل گرفتم. بسته کادویی را به سمتم گرفت. آن را باز کردم. کتاب بود؛ زندگی حضرت فاطمه (س). گفت: خواهرم! باید از همین سن با زندگی ائمه آشنا بشی.»
کد خبر: ۵۵۱۶۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵
قسمت دوم خاطرات شهید «علیرضا واحدی»
خواهر شهید «علیرضا واحدی» نقل میکند: «مادرم میگفت: وقتی جنازه علیرضا را آوردند، او مثل حضرت علیاکبر شده بود؛ همه بدنش تیر خورده بود.»
کد خبر: ۵۵۱۵۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵
قسمت نخست خاطرات شهید «علیرضا واحدی»
پسرعمه شهید «علیرضا واحدی» نقل میکند: «شجاعت و دلیریاش قابل توصیف نیست. ترس در وجودش راه نداشت. از نظر اعتقادی و ایمانی، بسیار مکتبی و ثابت قدم بود. همیشه تلاش میکرد تا نمازش را اول وقت به جا آورد.»
کد خبر: ۵۵۱۵۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴
پدر شهید «مجید نظامدوست» نقل میکند: «حال خوشی نداشت. هنوز چند ساعتی به افطار مانده بود. دکتر وقتی معاینهاش کرد گفت: باید سرم وصل بشه همین حالا! مجید گفت: من روزهام را باز نمیکنم آقای دکتر! بعد از افطار میآم سرم بهم وصل کنین.»
کد خبر: ۵۵۱۵۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴
پدر شهید «محمدحسین هراتی» نقل میکند: «میگفت: بابا! نمیدونی چقدر خوبه که پدر و پسر با هم بریم با دشمن بجنگیم. اینا رو که دشمن ببینه، روحیهاش ضعیف میشه و باعث میشه شکست بخوره! دلش برای رفتن پر میکشید.»
کد خبر: ۵۵۱۳۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۰۹
قسمت دوم خاطرات شهید «زینالعابدین همتی»
همرزم شهید «زینالعابدین همتی» میگوید: «هنوز صدایش را میشنوم. وقتی صدای اذان بلند میشود، یاد روزهای پاسگاه زید و صوت زیبای زینالعابدین برایم زنده میشود. روزهایی که برای نماز حرکت میکردیم، نوحه میخواند و ما سینه میزدیم. او با عشق نوحه میخواند و ما را راهی صف نماز جماعت میکرد.»
کد خبر: ۵۵۱۳۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۰۸
قسمت نخست خاطرات شهید «زینالعابدین همتی»
همرزم شهید «زینالعابدین همتی» میگوید: «منطقه جنوب در پاسگاه زید مستقر بودیم. با صدای صوت خمپاره صد و بیست، همه روی زمین دراز کشیدیم. ترکش به شکمش خورده و شهید شده بود. یکی از بچهها میگفت: شما هم دیدین؟ خمپاره که اومد دیرتر از بقیه روی زمین دراز کشید. سهم غذای امروزش رو هم برنداشت. یعنی میدونست امروز شهید میشه؟»
کد خبر: ۵۵۱۳۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۰۷
«صمد در حین رفتن به جبهه به خانواده اش گفت: منتظرم نمانید، شاید برنگشتم.» بخشی از خاطرات شهید «مجیدی» از زبان داماد خانواده این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۱۳۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۰۸
شهید ماه مبارک رمضان؛
پدر شهید«اکبر کشتکاری»از انس و الفت شهید با قرآن اینچنین روایت می کند:اکبر توجه و علاقهي به دعا و قرآن داشت. در را به روي خود ميبست و شروع به تلاوت قرآن و دعا ميكرد.به او ميگفتم:«بابا! اگر ميخواهي قرآن و دعا بخواني، چرا در را روي خودت ميبندي؟!چهره اش،بعد از مناجات،ديدني بود.
کد خبر: ۵۵۱۲۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۰۷