سالروز شهادت شهید «حاج حسن شوکت پور» معاونت لجستیک سپاه؛
«رسول ملاقلی پور» میگوید: «با ویلچر هرروز صبح زود میآمد سر کارش. گفتم: حسن آقا چرا این قدر تلاش میکنی. این هم سال را جنگ کردهای. بیابانها و کوهها را رفتهای و آمادهای جانت کف دستت بود. حالا کمی استراحت کن. جواب داد: رسول خیلی دلم میخواهد استراحت کنم ولی نمیشود. بدون این که بخواهم در زندگی برای عدهای تکیه گاه شدهام. میترسم من که بیفتم آنها هم بیفتند. مجبورم تا آخرین لحظهای که زندهام سر پا بایستم و خودم را سرپا نگهدارم. بعد هم رسول جان! خدا یک برگ مأموریت به ما داده که باشیم. وقتی هم برگ مرخصی را داد که خوب میرویم... وقتی فیلمی میسازم دلم میخواهد حداقل بتوانم روح حسن آقا را یک جور از خودم راضی کنم...»