شهید حسن شوکت پور

آخرین اخبار:
شهید حسن شوکت پور
سالروز شهادت شهید «حاج حسن شوکت پور» معاونت لجستیک سپاه؛

با خدا عهد بستم تا آخرین قطره خون در راهش بجنگم

«رسول ملاقلی پور» می‌گوید: «با ویلچر هرروز صبح زود می‌آمد سر کارش. گفتم: حسن آقا چرا این قدر تلاش می‌کنی. این هم سال را جنگ کرده‌ای. بیابان‌ها و کوه‌ها را رفته‌ای و آماده‌ای جانت کف دستت بود. حالا کمی استراحت کن. جواب داد: رسول خیلی دلم می‌خواهد استراحت کنم ولی نمی‌شود. بدون این که بخواهم در زندگی برای عده‌ای تکیه گاه شده‌ام. می‌ترسم من که بیفتم آنها هم بیفتند. مجبورم تا آخرین لحظه‌ای که زنده‌ام سر پا بایستم و خودم را سرپا نگهدارم. بعد هم رسول جان! خدا یک برگ مأموریت به ما داده که باشیم. وقتی هم برگ مرخصی را داد که خوب می‌رویم... وقتی فیلمی می‌سازم دلم می‌خواهد حداقل بتوانم روح حسن آقا را یک جور از خودم راضی کنم...»

سردار شهید "حسن شوکت‌پور" در قاب دوربین

نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت سردار شهید "حسن شوکت‌پور" تصاویری از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.

کمک به فقرا به هر بهانه‌ای

خاطر‌اتی از «شهید حسن شوکت‌پور» در کتاب سیره شهدای دفاع مقدس، بیان شده که حس کمک به فقرا و هم‌نوعدوستی این شهید را حکایت می‌کند.
سردار شهید حاج حسن شوکت پور مردی که رحلت امام را تاب نیاورد

یادداشتی منتشر نشده از مرحوم رسول ملاقلی پور در وصف شهید شوکت پور

جواب داد:‌رسول خيلي دلم مي‌خواهد استراحت كنم ولي نمي‌شود. بدون اين كه بخواهم در زندگي براي عده‌اي تكيه گاه شده‌ام. مي‌ترسم من بيفتم آنها هم بيفتند. مجبورم تا آخرين لحظه‌اي كه زنده‌ام سر پا بايستم. بعد هم رسول جان! خدا يك برگ مأموريت به ما داده كه باشيم. وقتي هم برگ مرخصي را داد كه خوب مي‌رويم
نویسنده محمد عزیزی

«حدیث آرزومندی»؛ زندگینامه سردار شهید حسن شوکت پور

شوکت پور پس از گفتن این حرف ها به طرف آنان دوید. عزیزی هم پشت سرش بود. به انها که رسیدند کمکشان کردند تا از داخل باتلاق نجات پیدا کنند. فقط یک نفر از رزمندگان درون باتلاق ماند و هر کاریمی کرد نمی توانست خود را به آن سمت که حسن می گفت بکشاند و هر لحظه بیشتر در باتلاق فرو می رفت و فریاد می کشید: «کمک!کمک!»
طراحی و تولید: ایران سامانه