روحانی عاشق،قرآن در دست به دیدار یار شتافت
ذوالفقاری: «برادر الان موقع قرآن خواندن نیست ،باید برویم جواب پاتک دشمن را بدهیم شما هم
بچه ها را یک کمکی بدهید.» کمی جلو میرود و دوباره بر میگردد میبیند که از پایش خون
می آید .او طلبه گردان یا زهرا(س)قاسم جعفریان است ،ذوالفقاری برمیگردد و مینشیند
و روی پای قاسم را کنار میزند ،در کمال
ناباوری میبیند که پایش قطع شده و به پوستی بند است .قاسم با حالتی که خیال ذوالفقاری
را راحت کند میگوید : « منتظرم که به عقب منتقل شوم ،برای تسکین درد دارم آیات کلام
الله مجید را تلاوت میکنم .
ذوالفقاری :« باید سریع برگردیم عقب » گویی از دیدن این صحنه عجیب شرمنده قاسم شده است.
ذوالفقاری میخواهد پایش را ببندد، قاسم دستش را میگیرد و قسم میدهد که به جلو
برود. می گوید: «بچه ها الان آن جلو باید قلب امام را شاد کنند.من مهم نیستم به انقلاب و امام
فکر کن ،برو به بچه ها برس و فکر من نباش.»
ذوالفقاری که نمی تواند او را رها کند
میخواهد چیزی بگوید که قاسم او را به امام قسم میدهد . ذوالفقاری که گریه اش گرفته
می گوید : « تو را به خدا اسم امام را نبر.باید بر گردیم عقب » باز هم قاسم التماس کنان
میگوید : « وقتی اسم امام را آوردم دیگر نباید بمانی، برو » و ذوالفقاری در حالی که
اسلحه اش را بر میدارد ، اشکهایش را پاک میکند و به سرعت به طرف جلو میدود و با
صدای بلند میگوید :« تو را خدا اگر توانستی در اولین فرصت برگرد عقب .»
نیروهای رزمنده تانکهای دشمن را یکی پس از دیگری شکار کردند و به سرعت دشمن
را به تصرف خود در آوردند. ذوالفقاری در حال منتقل کردن چند اسیر عراقی ، به یکی از نیروهایش میگوید : « اینها را پیش آقا بزرگی ببر و بگو از داخل تانک دشمن گرفته ایم .» او در محل قبلی خاکریز دنبال
قاسم میگردد و به سرعت منطقه را دور میزند
و از چند نفر سراغ او را میگیرد .
یکباره جایی که قاسم افتاده بود را می یابد و بالای سرش میرود و قرآنی را که در
دستان بی جان قاسم روی سینه اش قراردارد میگیرد و آرام آرام روی خاکها می نشیند
و میگوید : « خوشا به حالت چقدر زیبا از شهادت حرف میزدی ، فوض عظیم شهادت زیبنده تو
بود ، تو آخرین درست را هم به من دادی و رفتی ،با آن و ضعیتی که داشتی و با مرگ
دست به گریبان بودی ،قرآن تلاوت میکردی ، در این لحظات آخر راه قرآن و نورانیت آن
را به ما فهماندی . »
چند رزمنده دیگر از راه میرسند و ذوالفقاری ادامه میدهد :« آخرین سفارش روحانی
گردان این بود که کوشش کنید تا آخرین لحظه عمر، تا آنجا که قطرات خون در رگهایمان
جاری است ارتباطمان با قرآن و آیات آن برقرار باشد و اگر لحظه ای احساس ناتوانی
کردیم قرآن را برداریم و از آن توان و انرژی بگیریم.»
منبع : پرونده فرهنگی ، مرکز اسناد شهدا و ایثار گران بنیادشهید
چها محال و بختیاری
تهیه کننده : رضا زیرک پور