يکشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۰۷:۵۶
نوید شاهد - «وی که جان خود و دیگران را در خطر می بیند، به آنها می گوید که به خواهران و سایرین کاری نداشته باشید. تا اینکه با التماس بسیار آنها را نجات می دهد، ولی او را با رگبار گلوله زخمی می کنند و سرانجام از بالای کوه به پایین پرتاب و فکر می کنند که او مرده است.» متنی که خواندید قسمتی از خاطره ی زیبای همسر شهید «رحیم دلشکست» بود که نوید شاهد آذربایجان غربی شما را برای خواندن این خاطره ی زیبا دعوت میکند.

با التماس همراهانش را نجات داد و خودش مورد اصابت قرار گرفت

نوید شاهد آذربایجان غربی؛ شهید «رحیم دلشکست» در بیستم آبان 1338 در شهرستان ارومیه دیده به جهان گشود. پدرش غلام کارمند اداره دخانیات ارومیه بود و مادرش پرور نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند . راننده هلال احمر بود . در سال 58 دین خود را کامل کرد و ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. سر انجام در محور سقز- بوکان هنگام درگیری نیروهای خودی با گروه های ضدانقلاب مجروح شد و در تاریخ بیست و پنجم اردیبهشت 76 در اثر عوارض ناشی از مجروحیت به درجه رفیع شهادت نائل آمد. در ادامه خاطره ای زیبا از همسر شهید را میخوانید.

همسر یک جانباز

زندگی من سراسر خاطره است و یاد شهید بزرگوار ولی تنها چیزی که خاطرم می آید، این است که من و او با هم زندگی مشترک و خوبی داشتیم و بیان آن خاطرات از گنجایش کتابها خارج است و تنها به گوشه ای خاطرات با او می پردازم.

در سال 1360 شهید وارد یگان هلال احمر شد تا اینکه در سال 66 هنگامی که تعدادی از خواهران بسیجی هلال احمر را به مأموریت می بردند، در جاده بوکان توسط گروهکهای حزبی مجروح می گردند.

با التماس همراهانش را نجات داد و خودش مورد اصابت قرار گرفت

 وی که جان خود و دیگران را در خطر می بیند به آنها می گوید که به خواهران و سایرین کاری نداشته باشید. تا اینکه با التماس بسیار آنها را نجات می دهد، ولی او را با رگبار گلوله زخمی می کنند و سر آخر از بالای کوه به پایین پرتاب می کنند و فکر می کنند که او مرده است و بعد یک دستگاه آمبولانس او را پیدا می کند و او را برای مداوا به شهرستان تبریز می برند، او از خیلی از جاهای بدنش مجروح شده بود و هیچ تحرکی از خود نشان نمی داد و فقط یک دستش سالم بود.

 او 6 ماه در بیمارستان ماند و بعد از بهبودی نسبی به ارومیه آمد و آن موقع ما یک پسر و یک دختر داشتیم و من همیشه از او پرستاری می کردم و بچه ها نیز روز به روز بزرگتر می شوند. و ما با کمک بچه ها آن چنان روحیه ای به او میدادیم که ایشان حتی توانستند بعضی از کارها را خودشان انجام بدهند و بالاخره در 26 اردیبهشت سال 1376 دچار حمله قلبی شدند و به شهادت رسیدند. او همیشه توصیه می کرد که راه راست را انتخاب کنید و ایمان قوی داشته باشید و او همیشه دلسوز و مهربان بود.

روحش شاد و یادش گرامی.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده