سه‌شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۱ ساعت ۰۸:۰۰
«فاطمه نوری» فرزند شهید «علی‌اکبر نوری» خاطره‌ای از کودکی‌اش و نوروزی که رد پای پدر در آن پُررنگ است به یاد دارد. به بهانه عید نوروز و به یاد شهدا این خاطره را می‌خوانیم.

نوید شاهد: به پدرم «حاج آقا» می‌گفتیم. خیلی به حاج آقا وابسته بودیم و وقتی خواسته‌ای داشتیم به جای مادرم به پدر می‌گفتیم. دخترها هم که بابایی هستند. آن موقع رسم نبود به بچه‌ها پول ماهیانه بدهند، پدرم هم چون می‌دانست درخواست کردن برایمان سخت است می‌گفت هر وقت پول خواستید از جیبم بردارید.

شهید علی اکبر نوری

بیشتر بخوانید: فاطمه، فرزند شهیدی که همسر روحانی انقلابیِ شهید شد!

حدود 10 سال داشتم. نزدیک عید نوروز بود، کفشی دیدم که به نظرم خیلی قشنگ آمد. به دوستم گفتم این کفش را خیلی دوست دارم و می‌خواهم به حاج آقا بگویم اما خجالت می‌کشم. حاج آقا با پدر دوستم رفیق بود و یک شب که برای شب‌نشینی به خانه آنها رفت، دوستم قضیه را برای پدرم تعریف کرده بود.

آن روزها ما در شهریار زندگی می‌کردیم. یک روز که غرق در بازی‌های کودکانه‌ام بودم حاج آقا اندازه پایم را گرفت و به تهران رفت. وقتی از تهران برگشت برایم آن کفشی که دوستش داشتم و برای دوستم از آن تعریف کرده بودم را خریده بود. باورم نمی‌شد. وقتی کفش را دیدم انگار دنیا مال من بود.

بعداً هم که ازدواج کردم و به قم رفتم، هر وقت پدرم به دیدنمان می‌آمد کلی خرید می‌کرد، حتی نان هم برایمان می‌خرید. خریدها را که در خانه می‌گذاشت برای زیارت به حرم حضرت معصومه(س) می‌رفت. بعد از زیارت به خانه می‌آمد، ناهار می‌خورد و پس از کمی استراحت به تهران بر می‌گشت.

حیف که دیگر آن روزها تکرار نمی‌شود که حاج آقا از در بیاید و یا چیزی را با کلی خجالت و سرخ و سفید شدن بخواهم و برایم تهیه کند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده