شعري از روحاني شهيد قاسم جعفريان ذر وصف سردار شهیدحاج سيد كمال فاضل
شعري از روحاني شهيد قاسم جعفريان
در وصف سردارز شهید حاج سيد كمال فاضل
يكي از جمله ياران حسيني كه باشد پيرو رهبر خميني
يكي از مخلصان جبهه جنگ كه آورده براي دشمنان ننگ
يكي از شيفتگان عشق و عرفان كه اكنون پر كشيده سوي يزدان
بشد مجروح اندر جبهه جنگ بطوريكه پريد از چهره اش رنگ
چنان مجروح گشت اين مرد ايمان كه گفتندهست يك معلول بيجان
پزشكان مشورت كردند با هم بگفتند هست اميد شفا كم
كه معلول است فرزند محمد بخوردتیری که گردیداست پر درد
به هنگام شب آن مرد خدايي ببرد سوي خداي دست گدائي
بسوي رهبران دين توسل بجست و كرد برش توكل
بدست آورد حالي در دل شب بخوابيد و زبانش گفت يا رب
بديد در خواب انساني مكرم به سر عمامه وبودي مويد
كنون سيد بيا و بپا خيز دعايت شد برآورده بپا خيز
چنين گفت سيد محزون كه آقا چگونه من بپا خيزم سر جا
توان ايستادن نيست مولا كه هسنم بنده اي نالان و بي پا
دگر باره به سيد گفت بر پا توانم نيست نيست حرف بيجا
بكرد سيد چو قصد ايستادن نشست بر شانه اش دستي نهادن
بود يك شرط از بهر قيامت كه اندر جبهه باشي بي نهايت
بشد مقبول سيد شرط سرور كه باشم تا ابد در خط رهبر
بود حاجي كمال فاضل اي يار همان سيد كه نامش آمد اين بار
كنون سيد چه گويد قاسم زار شفيعش شو كه گردد ايمن از نار
خدايا قاسمت ديوانه گردان كه تا شعرش بگويد از دل و جان
والسلام 1365/11/2 شهید قاسم جعفریان پس از سرودن این شعر هشتم بهمن 1365 بر اثر اصابت ترکش در منطقه شلمچه به شهادت می رسد .