به خاطر عشق به خدا، به جبهه رفتم
به گزارش نويد شاهد چهارمحال و بختياري؛ شهید احمدرضا طاهری سودجانی سی ام شهریور ۱۳۴۹ در شهر سودجان از توابع شهرستان شهرکرد به دنیا آمد. دانش آموز اول متوسطه در رشته اقتصاد بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و یکم تیر ۱۳۶۵ در جزیره مجنون عراق بر اثر موج گرفتگی به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.
وصیت نامه شهید احمدرضا طاهری سودجانی
با سلام و درود بر شهیدان و شهیدپروران انقلاب اسلامی ایران اسلامی که هر روز و همیشه در راه قرآن و اسلام میجنگند و [به شهادت میرسند] و این [مطلب] را که مینویسم یک سفارش است و بر همه مسلمانان جهان واجب است و این یک وصیت است و سفارش من نسبت به مادرم که من چهارشنبه شاید راه در پیش دارم و میخواهم بروم و این راهی است که همه مردان خدا میروند.
سفارش من به شما این است که اولاً از شما طلب بخشش دارم و امیدوارم مادرم مرا به بزرگی خودش که شبها [در زمان] کودکی من در کنارم نشستهای و به من مجبت کردهای.
مادرم اگر من به شما بی حرمتی کرده ام شما باید مرا ببخشید. انشاء الله که مرا میبخشید. چون این راهی است که همه باید بروند و همه این راه را در پیش دارند و نوبت همه خواهد آمد؛ که به قول بابا طاهر که میگوید:
رفیقان میروند نوبت به نوبت وای آن ساعت که نوبت وامن آیو
و من که خودم نمیتوانم بروم، ولی [به خاطر] عشقی که به خدا داشتم، [به جبهه] رفتم. هیچگاه از مرگ نمیترسم.
بابا طاهر در جایی دیگر میگوید:
هر آنکس عاشق است از جان نترسد یقین از بند و از زندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد
و اشعاری مهم که درباره من است و در اینجا مینویسم:
بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بردیده تا دل گردد آزاد
خداوندا به فریاد دلم رس کس بیکس تویی مو مانده بیکس
همه گویند که طاهر کس نداره خدایا یارمنه چه حاجت کس
به صحرا بنگرم صحرا ته بینم به دریا بنگرم دریا تو بینم
به هر جا بنگرم کوه و در دشت نشان از قامت رعنا ته بینم
دلی دیرم چو مرغ پا شکسته چو کشتی بر لب دریا نشسته
همه گویند که طاهر تار بنواز صدا، چون میدهد تار گسست
غم و درد مو از عطار واپرس درازی شب از بیمار واپرس
خلایق هر یکی صد بار پرسند ت و که جان و دلی یکبار واپرس
این چند [بیت] از اشعار دیوان بابا طاهر عریان بود. شاید من از جبهه برنگردم و این وصیت من به شما مادرگرامیم هست که مانند مادران شهیدانی، چون سلمان، علیار، پرویز، رضا، علی حیدری استوار باشی که اسلام پیروز است و اگر هم شهادت نصیب من شد، نباید ناراحت باشی. هی نگو فرزند من نیامده. اگر هم شهید نشدم ۱۵ روز به اول مهر مانده به سودجان خواهم آمد؛ که موفق میشوم برم و باید کلیه دوستان مرا ببخشند که نتوانستم آنها را ببینم.
خداحافظ؛ به امید دیدار و به امید روزی که پرچمدار پیروز امام امت شهیدپرور ایران و تمامی اراضی اسلامی و تمام کشورهای ضد خدای که هستن آنها را به دین اسلام آورد پرچم اسلام در آنها به اهتزاز درآید.
والسلام علیکم برکاته
احمدرضا طاهری
۲۶ رمضان سال ۱۳۶۵
چه شعر زیبایی بابا طاهر سروده:
هر آنکس عاشق است از جان نترسد یقین از بند و از زندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد