هنوز فرق علی (ع) شكافته است!
به گزارش نويد شاهد چهارمحال و بختياري؛ شهید یوسف قنبری عدیوی پنجم مهر ۱۳۴۲ در شهرستان مسجدسلیمان به دنیا آمد. پدرش محمود و مادرش ماه طلا نام داشت. دانشجوی کارشناسی در دانشگاه علوم دریایی سپاه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پانزدهم اسفند ۱۳۶۵ با سمت فرمانده دسته در شلمچه به شهادت رسید. پیکر وی مدتها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۶۶ پس از تفحص در گلزار شهدای شهرستان اندیمشک به خاک سپرده شد.
وصيت نامه دانشجوی شهید يوسف قنبري عدیوی
اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
پروردگارا تو را سپاس ميگويم كه به من توانايي دادي تا بتوانم سربازي حقير و خدمتگذار به دين تو باشم. پروردگارا آن جان و حياتي كه به من بخشيدي امانت است و من آمده ام تا امانت تو را به تو برگردانم و گفته بودي كه من انسان را برای عبادت آفريدم ولي عبادت بدون جهاد در راه تو چگونه است؟ و من آمده ام تا عبادت را در جهاد انجام دهم و ياد بگيرم.
پروردگارا تو مي داني كه چه كساني براي برپايي دين تو و تداوم آن جان دادهاند. پيامبر بزرگ اسلام چه رنجها و مرارتها كشيد. علي (ع) چگونه فرقش شكافته شد. حسين (ع) و يارانش چگونه در راه تو جانفشاني كردند و ديگر امامان معصوم را چگونه شهيد كردند. ولي هنوز بايد خون داد زيرا كه هنوز فرق علي (ع) شكافته است. پهلوي زهراي اطهر بيمار و هنوز مخفيانه ناله ميكند. جسم حسين (ع) و ياران بي كفن در صحرا افتاده و دل پيامبر پر خون است. پس كيست همه اين دردها را درمان كند.
آنها كه شهيد شدند راه را هموار كردند. آن شهيدان پيشگامان نهضت تو بودند آيا جان من با ارزش تر از جان آنان است؛ هرگز كه آنان اولياء بودند ولي بنده حقيري ناچيز بيش نيستم. ما شهيدان عزيزي را از دست داديم كه هر يك ملتي بودند پس من در برابر يك ملت ناچيزم.
پروردگارا من به خاطر رضاي تو و جهاد در راه تو در اين راه قدم برداشتم و آمدهام تا بتوانم به اندازه وسعم، دينت را ياري دهم و اطاعت از امر رهبري كردم چون كلام او كلام توست و او به حق نائب بر حق امام زمان (عج) است و از تو بخواهم كه تو او را حافظ باشي.
بار خدايا از تو مغفرت و استغفار مي طلبم و از تو مي خواهم كه مرا از سربازان واقعي خودت قرار دهي و مرگم را شهادت در راه خويش قبول كني.
اما پدر و مادر مهربانم واقعا شرمنده شما هستم كه تا حال نتوانستم خدمت كوچكي به شما بكنم و دين خود را نسبت به شما ادا كنم؛ اميدوارم كه شما از من راضي باشيد و اگر خدا به من عنايتي كند بتوانم شفيع شما باشم.
از شما تقاضامندم كه براي من زياد گريه و زاري نكنيد، خوشحال باشيد كه فرزندي را بزرگ كرديد كه توانست خدمتي به اسلام كرده باشد. خداوند به شما صبر و استقامت عطا فرمايد.
از برادران بسيار عزيزم مي خواهم كه پدر و مادرم را تا دم مرگ رها نكنند و آنها را احترام نمايند و كوشش كنند كه والدين بتوانند در آسايش زندگي كنند و از برادرم جواد مي خواهم كه با جديت بيشتر درس بخواند تا بتواند هم براي خود و هم براي جامعه مثمر ثمر باشد.
از عموهاي گرامي و والامقام بسيار تشكر مي كنم كه براي بنده زحمات زيادي كشيده به خصوص آقاي نيكدل كه من واقعا متاسفم كه نتوانستم زحمات شما را جبران كنم.
از خواهران عزيز، مهربان و دلسوزم مي خواهم كه زينبوار مقاوم و صبور باشند و زينبوار زندگي كنند و او را الگو و اسوه خويش قرار دهند.
همچنين از همه دائي هاي محترم و عزيزم كه هميشه ما را مورد لطف قرار مي دادند بسيار تشكر مي كنم و از شما مي خواهم كه پدر و مادرم را بيشتر دلداري دهيد.
از حاج آقا علي قنبري تقاضا ميكنم كه به جاي بنده امام را زيارت كنند و امت او را به جاي بنده ببوسند. عزاداري بيش از چهل روز را بر شما جايز نمي شمارم و حتما بعد از چهل روز لباس سياه را از تن درآوريد. اگر اصلا نپوشيد خيلي بهتر است. از تمام اهل فاميل مي خواهم كه مرا ببخشند.
حقير يوسف قنبري
6 / 12 / 1360