نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - نام ها و یادها
یادها و خاطره ها
ایشان با واژه ترس بیگانه بودند و آمادگی انجام هرگونه ماموریتی داشتند و علاقه زیادی به امام داشتند و هدف اصلی و عمده شهید از آمدن به جبهه خدمت در راه خدا و شاد کردن دل امام (ره) بود...
کد خبر: ۴۲۸۵۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۱

خاطره
بعداً علیرضا برایم تعریف کرد که شب قبل از حمله ی عراق خوابی دیده بود می گفت : " در خواب دیدم می خواهم شما را با خودم به مسافرت ببرم ؛ اما برادرانت مخالفت می کردند ...
کد خبر: ۴۲۸۱۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۶

مناجات نامه «شهید کامران خانه ای»
پروردگارا ، ما را در پرتو مقدس و نورانی قرآن در برابر مشکلات زندگی یاری بده...
کد خبر: ۴۲۸۱۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۶

یادها و خاطره ها
در اجراي مأموريت محوله در شهردار وقت دهلران به منظور شركت در جلسه استانداري در خصوص امداد رساني و پشتيباني رزمندگان اسلام عازم ايلام گرديده بود ایشان در نزديكي شهر مهران مورد حملات هوايي رژيم بعثي عراق قرار داشت به علت تصادف در آن منطقه به وصال محبوب رسيد...
کد خبر: ۴۲۷۹۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۵

یادها و خاطره ها
به من توصیه می کرد که به فرزندانمان حلال و حرام را یاد بدهم. از من می خواست، بچه ها را طوری تربیت کنم که نمازخوان و قرآن خوان بار بیایند...
کد خبر: ۴۲۷۶۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۹

دلنوشته و خاطره ی از زبان خواهر «شهید مهدی بانقلانی»
جشن بدون حضور مهدی برگزار شد غافل از اینکه ایشان در همان شب عروسی برادرش با جسمی چاک چاک و چون سبکبالترین پرندگان از میان ما پرکشیده بود و زمین را زیر بالهایش گرفته بود چرا که او آرزوی پرواز داشت و مشتاق پریدن...
کد خبر: ۴۲۷۵۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸

خاطره ی از «شهید علی احمد صیدخانی» از شهدای بی سیم چی استان ایلام
حساسیت کارش تا جایی بود که مرخصی ها و استراحتش را خیلی محدود می کرد و حضور چشمگیری در جبهه داشت...
کد خبر: ۴۲۷۴۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸

یادها و خاطره ها
همیشه به پدر و عمویم که به مسجد می رفتند نگاه می کرد اهمیت می داد و همراه آنها به مسجد می رفت ،نماز و عبادات خود را به موقع انجامی می داد...
کد خبر: ۴۲۷۲۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۶

یادها و خاطره ها
هنوز تا اذان ظهر چند دقیقه ای مانده بود . حمید دستور داد تا نماز جماعت برپا کنیم. بچه ها نماز ظهر را به امامت خودش خواندند. بعد از نماز شروع کرد به سخنرانی بحث کوتاهی در مورد جبهه و کار نیروهای رزمنده به میان آورد...
کد خبر: ۴۲۷۱۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵

یادها و خاطره ها( به مناسبت گرامیداشت شهدای معلم)
بعد از آغاز عملیات مرصاد و حمله منافقین کوردل به اسلام آباد و تصرف این شهر شهید به همراه یکی دیگر از دوستان خود جهت کمک و امداد رسانی بصورت خود جوش به این شهرستان می روند...
کد خبر: ۴۲۶۹۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۱

یادها و خاطره ها
با پای بدون کفش در کوه ها و درد خار و خاشاک ها را به خاطر عشق به وطن تحمل می کنند...
کد خبر: ۴۲۶۹۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۱

یادها و خاطره ها
راستگو و درستكار بود و موضوعی را كتمان نمي كرد؛ حتي اگر به ضرر خود يا دوستانش مي بود...
کد خبر: ۴۲۶۸۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۰

یادها و خاطره ها
در عملیات فتح المبین که گروه ما هم در آن شرکت داشتیم و مسئولیت حمل مهمات و آماده کردن موشکهای آرپی چی بر عهده مان بود در روز دوم عملیات هوا بارانی و به شدت باران می بارید...
کد خبر: ۴۲۶۳۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۴

ر روستای باولی از توابع شهر چوار به دنیا آمد وی که توانسته بود تا مقطع دیپلم تحصیل نماید با رسیدن به سن قانونی به خدمت اعزام شد...
کد خبر: ۴۲۴۴۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۹

یادها و خاطره ها
ی کاش دمی زیر باران اشکهای شما می ایستادم ونوحه می خواندم ، ای کاش رگبار بهشت بام آلونک دلم را فرو میریخت
کد خبر: ۴۲۳۸۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۱

شهید علی عباس خوز در سال 1343 در خانواده ای مومن و متدین در روستای هفتکده زرین آباد از توابع شهرستان دهلران دیده به جهان گشود. وی از همان دوران کودکی به انجام فرائض دینی اعتقاد داشت وبه عبادت خداوند سبحان می پرداخت به گونه ای که بعنوان یک اسوه والگو در بین هم سن و سالان خود قرار داشت...
کد خبر: ۴۲۳۶۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۰

خاطره ای از «سیجی شهید محمد کریمی نژاد»از شهدای جهاد سازندگی استان ایلام
یک شب ساعت 3 صدای پایی مرا از خواب بیدار کرد صدایی که آهسته و پاورچین پاورچین قدم بر می داشت یک لحظه ترسیدم و با خودم گفتم نکند عراقی ها تا نزدیکی سنگر آمده باشند . چشم هایم را مالیدم و با احتیاط اسلحه را برداشتم دیدم سیاهی وارد سنگر شد از ترس به نفس نفس افتادم اسلحه نداشت زیر نور کمرنگ مهتاب یک لحظه شناختمش محمد بود سریع خودم را به خواب زدم دیدم آستین هایش را پایین کشید و به نماز ایستاده از خودم خجالت کشیدم سرم را یواشکی زیر پتو کردم و آهسته شروع کردم به گریستن...
کد خبر: ۴۲۲۶۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۶

خاطره ی از شهید قلی کاظمی از زبان همرزم شهید
در چندین مرحله ایشان شبانه مهمات دشمن را به سنگرهای خودمان می آوردند که واقعاً جای بسی تعجب بود که این جوان چگونه از آن همه دژبان و میدان های مین و نگهبانی های عراقی ها می گذرد و این کارهای سخت را انجام می دهد...
کد خبر: ۴۲۰۹۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۵

چند روز از شهادت محمد نگذشته بود که از محل دفن خون شهید ، یک گل لاله روییده بود ...
کد خبر: ۴۰۹۸۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۲

یادها و خاطره ها
همیشه می گفت باید خون من در مهران ریخته شود ، در کنار خون شهیدانی که در این خطه از میهن ریخته شده است...
کد خبر: ۴۰۸۳۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۳۰