در سالروز شهادت
هر روز وسايل مورد نيازش را مرتب مي كرد و مانند مرغي در قفس بال وپر مي زد ...بايد به امر الهي پاسخ داد و اگر بي طرف باشيم گناه بزرگي مرتكب ...
کد خبر: ۴۱۴۰۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۷
كتاب "حرمان هور" دست نوشته هاي پزشك شهيد" احمدرضا احدي "از دوران جنگ، به اهتمام عليرضا كمري، توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسيد.
کد خبر: ۴۱۱۴۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۵
دست نوشته شهید احمدرضا احدی
همه بچه ها آماده اند. منطقه پر از نیرو شده است. عده ای از بچه ها تمام بعد از ظهر را زیر بار گرمای دعای توسل خوانده اند. تو که باورت نمی شود امشب حمله باشد. آتش دشمن سنگین است.
کد خبر: ۴۱۱۱۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۱
حتما تا به حال مگسی را دیده اید که در دام تار عنکبوتی افتاده باشد. آن وقت ها که کوچک تر بودیم، گاهی مگسی را می گرفتیم، آن وقت آن را دردام عنکبوتی گیر می دادیم و لحظه ای بعد ... منظور همان حالت مگس است.
کد خبر: ۴۱۰۸۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
دست نوشته شهید احمدرضا احدی
نگهبانی در شب های بارانی حال و هوایی دیگر داشت؛ مخصوصاً وقتی که سنگرها روباز بودند. در چنین شب هایی مجبور بودی نگهبان ها را به داخل یک سنگر سرپوشیده بیاوری و گاه و بیگاه به بیرون سرک بکشی.
کد خبر: ۴۱۰۱۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۸
آن روز جمعه بود که عده ای از بچه ها را به خط می بردند. حسرت لب هایم را به هم دوخته بود. وقتی که از بچه ها خداحافظی می کردم گمان می بردم که مردم دوباره مانند گذشته از من هم خداحافظی می کنند.
کد خبر: ۴۰۹۱۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۱۱
این چند کلام را زمانی می نویستم که معلوم نیست تا چند ساعت دیگر در اردوگاه باشیم. همین چند لحظه پیش از دعای توسل بر می گشتیم، گفتند: امشب از شب های استثنایی است. می گفتند: ممکن است تا چندد روز آینده عده ای از بچه ها در میانمان نباشند.
کد خبر: ۴۰۸۷۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۰۴
دست نوشته شهید احمدرضا احدی
داخل سنگر اجتماعی نمازخانه «سپاه هفتم فجر» بودم. تمام برادران گرداگرد سوله نشسته بودند و هر کس چیزی می گفت. چون نزدیک به اتمام ماموریت بود همه از رفتن صحبت می کردند.
کد خبر: ۴۰۸۴۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۳۱
دست نوشته شهید احمدرضا احدی
... راننده با عجله سوار ماشین آمبولانس شده و به سوی جاده کمر سیاه به حرکت درآمد. یکی از بچه های ما هم برای کمک، همراه راننده رفت. دل ها همه مضطرب بود که، خدایا کدامشان؟
کد خبر: ۴۰۸۰۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۲۵
وصیت نامه شهید مدافع حرم (22)؛ احمدرضایی اوندری
من زمانی که شنیدم رهبر و امامم فرمود سوریه باید حفظ شود، وظیفه خود دانستم، به عنوان سربازی کوچک در این جهاد شرکت کرده و حرف امام را زمین نگذارم. ان شاءالله که مورد رضایت حق تعالی و امام زمان (عج) و رهبرم قرار بگیرد.
کد خبر: ۴۰۷۱۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۰
دست نوشته های شهید احمدرضا احدی
امروز ساعت شش مشغول صرف شام بودیم. در همان حال یکی از برادران مسئول، تعدادی نامه آورد و بچه ها سراپا گوش شدند تا ببینند چه کسی نامه دارد. بالاخره خواندن نامه ها که تمام شد، عده ای خوشحال و عده ای ناراحت و عده ای بی تفاوت به نظر می رسیدند.
کد خبر: ۴۰۶۵۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۲
خورشید کم کم خود را از مشرق نمایان می کرد که واقعه عجیبی رخ داد. دو نفر از برادران- رحمانی و مصطفی- گفتند که می خواهند به عراقی ها ضرب شستی نشان دهند. برای این منظور برادران عین الله و رضایی را با خودشان ببرند.
کد خبر: ۴۰۵۹۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۲
وصیت نامه + آلبوم
بهترين راهها براى حركت اين خاك درآسمانها پيوستن به آفريننده و معبودنيست. آيا معناى زندگى شهيد حركت به سوى الله نيست كه آن خاك حيات واقعى مىيابد و ازمبدل گشتن به گندآبى متعفن رهائى مىيابد. پس چرا مادر و پدر واى انسانهاگريستن چرا، ازاين، مادر و پدرم نبايدگريستن بلكه ازغافل شدن از الله بايدكه گريان...
کد خبر: ۴۰۵۷۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۹
دست نوشته شهید احمدرضا احدی
امروز بچه های ضربت به عکس روزهای پیش که عصرها در جلوی چادرهایشان جمع می شدند و تعریف می کردند و می خندیدند، هر کدام گوشه ای کز کرده بودند و گاهی آرام صحبتی میان دو نفر رد و بدل می شد و ... آن گاه سرهایشان تکان می خورد.
کد خبر: ۴۰۵۴۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۳
دست نوشته شهید احمدرضا احدی
به اهواز که رسیدیم، چهره ی خشن جنگ بیشتر هویدا شد. مردم در حال فرار بودند. به هر نقطه ای از شهر نگاه می کردی، خانواده ای را می دیدی که بخش بسیار اندکی از خانه اش را به دوش می کشد.
کد خبر: ۴۰۵۲۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۱
دست نوشته شهید احمدرضا احدی
پادگان شلوغ است؛ شلوغ از خیل بچه هایی که از «سرپل» آمده اند و عده ای دیگر که از شهرها اعزام شده اند. امروز دوره آموزش به پایان رسیده و همه از اتمام این زمان سخت مسرورند.
کد خبر: ۴۰۵۰۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۰۴
دست نوشته های شهید احمدرضا احدی
لحظه آخر قیافه بچه ها در ماشین که از جاده می گذشت در خاطرات هست، و تو در پس پرده های اشک و از ورای چشمانت آنها را وداع گفتی، و وقتی از دید تو دور شدند، دست در دست آن پسر کوچک گذاشتی و عرض و طول پایگاه را بی هیچ هدفی طی کردید.
کد خبر: ۴۰۴۷۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۹
در میان دست نوشته های شهید احمد رضا احمدی از لیله القدر می خوانیم: پرتو سیمگون ماه که لحظاتی قبل پیکر خود را از کوه های کناری بالا کشیده است، از لای در سنگر به درون می تابد و تصاویر ناتمام اشیار را نشان می دهد.
کد خبر: ۴۰۴۴۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۵
دست نوشته های شهید احمدرضا احدی
صبح روز یکشنبه (24/12/62) برای اعزام به گروهان فجر، به پشتیبانی آمدیم و بعد از خداحافظی از برادران با یک ایفا به «مقر شهید چمران» رفتیم. در بین راه، بچه ها، با توجه به اینکه همه در یک گروهان عملیاتی بودیم، شور و حال وصف ناپذیری داشتند.
کد خبر: ۴۰۴۳۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۲
وصیت نامه شهید احمدرضا جعفری؛
درود خداوند بر شما باد ای پدر و مادر عزیزم، شماها که با رنج و مشقت مرا در دامن خود پرورش دادید تا امروز که توانستم سرباز اسلام شوم و امیدوارم خداوند شهادت را از من و قربانی را از شما قبول کند.
کد خبر: ۴۰۲۲۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۱۵