مختصری از زندگینامه شهید غلام حسین افشردی(حسن باقری)

زندگی نامه شهید غلام حسین افشردی

به نام او که همه هستی در ید قدرت اوست

سردار شهید سرلشگر پاسدار غلامحسین افشردی (حسن باقری)

 مثل مولایش سالار شهیدان هفت ماهه بدنیا آمد به سال شمسی 25 اسفند 1334 به قمری در روز سوم شعبان روز تولد امام حسین (ع) در خانواده مذهبی و دوستدار اهل بیت علیهم السلام.

 زمان تولد بدنی لاغر و نحیف داشت و تا 20 روز صدائی از او بگوش نمی رسید و تا یکماه توان شیر خوردن نداشت همه نگران سلامتی اش بودند یک باره مادر بیاد میآورد که شاید سری در تولد زود هنگام او بوده که مصادف شده با تولد مولایش حسین (ع) پس این فرزند باید غلام امام حسین (ع) نام او غلامحسین باشد که مولایش ضامن سلامتی او شود .

در دو سالگی همراه خانواده به زیارت کربلا رفته و از آن زمان راهش مشخص میشود که که در چه جهتی باید گام بردارد جانبازی ،ایثارگری، نهایتا شهادت او در دوران  کودکی علاوه بر تحصیل شرکت در مجالس مذهبی و عزاداری سالار شهیدان و عضو فعال هیات نو باوگان محب الحسین (ع) شده و همزمان ادامه تحصیل به کلاسهای حدیث اخبار مربوط به حضرت ولی عصر (عج) میرود و درسها و پندها می آموزد و آموخته های خود را در منزل خود بدوستان و همکلاسیهای خود میآموزد تلاش او از نوجوانی در امور مسجد در نماز جماعت و در جشنهای باشکوه نیمه شعبان چشم گیراست چون عاشق است شب و روز نمی شناسد و ورود به دبیرستان باب دیگری باز میشود با همکاری بعضی از دوستان کارهای بزرگی انجام می شود مانند تاسیس کتابخانه در مسجد ،تحقیق علوم اسلامی، سخنرانی در جمع جوانان ،فراگیری قرآن و حدیث روایات بشکل گسترده زبان عربی و کتابخانه در منزل با حدود 500 جلد کتاب و در سال 1354 با اخذ دیپلم ریاضی و قبولی در 8 دانشگاه و دانشگده عاقبت در دانشگاه ارومیه مشغول تحصیل میشود و وقتی سوال میشود چرا ارومیه میگوید برای اینکه از مفسده تهران بدور باشم.

در آن زمان هم همزمان با تحصیل تحقیقات سخنرانی در کلاسها و در مسجد دانشگاه برای دانشجویان و فعالیت در مدارس ارومیه تشکیل کلاسهای دانش آموزی اصول عقاید و جلسات دینی عقیدتی و رویارویی فکری با بعضی از اساتید غرب زده و درگیری با گارد پلیس دانشگاه باعث شد که پس از یک سال و نیم تحصیل با جابجائی نمرات ایشان را اخراج کنند البته در دبیرستان هم ایشان مبارزه میکرد و بسیار هم اذیت شد .

او در جواب یکی از نزدیکان که گفته بود که شما یک سال نیمه عمر خود را هدر دادی جواب داده بود که من برای مدرک به دانشگاه نرفته بودم برای انجام تکلیف بود ایشان پس از اخراج از دانشگاه به خدمت سربازی به پادگان جلدیان فرستاده شد سپس به ایلام منتقل شد و در آنجا هم در پادگان به سخنرانی و ارشاد سربازها میپردازد .

در همین زمان با علما و بزرگان استان که امام جمعه و استاندار و نماینده خبرگان  فعلی میباشند ارتباط برقرار می کند و خبرهای پادگان را به ایشان میرساند و همین کار باعث میشود که او را از پادگان جدا کرده به عنوان راننده یک افسر جزء مامور کنند تا با سربازها تماس نداشته باشد .

در این زمان خبرها از قم و تبریز و تهران و فاجعه 17 شهریور میرسد ایشان تصمیم بفرار میگرید ولی با توصیه دوستانش منصرف شده و عاقبت با فرمان امام که سربازها فرار کنند ایشان نیز فرمان امام را انجام میدهد و به تهران می آید سپس بصورت موجی از موجهای خروشان امت حزب ا...در میاید و از این  به بعد شبانه روز در خدمت انقلاب و در فعالیتهای گوناگون کرده .

منجمله هنگام تشریف فرمائی امام به ایران در کمیته استقبال و در تصرف کلانتری 14 و در گرفتن پادگان ولی عصر (ع) در روز 22 بهمن و جمع آوری اسلحه و مهمات و قرار دادن در صندوقهای مخصوص و درگیری و مبارزه با چریکهای فدایی خلق و
ضد انقلاب پس از پیروزی انقلاب تا خرداد 58 در کمیته های انقلاب و نهادهای دیگر فعال بوده .

پس از انتشار روزنامه جمهوری اسلامی ایشان نیز بطور فعال در زمینه خبر نگاری و امور تحریریه و مقالات سیاسی مشغول می شود .

از اوایل فروردین 58 حدود 20 روز مطالعه کرده و دیپلم ادبی میگیرد و در کنکور شرکت نموده و با رتبه صد و چهارم در رشته حقوق قضائی دانشگاه تهران قبول میشود و تحصیل میکند و حدود اوایل سال  59 در واحد اطلاعات سپاه مشعول بکار شده و روی گروهکهای وابسته و ضد انقلاب و توطئه ها مقابله میکند و چندی در جهاد سازندگی مشغول کار  و سپس در جریان واقعه طبس وارد شده و شهادت محمد منتظر قائم که مشکوک بوده که تعمدی باشد پیگیری میکند و در این زمان بدنبال دعوت سازمان ملل برای دیدار از لبنان و اردن به مدت 15 روز به این کشورها سفر کرده و از اوضاع نابسامان مسلمین تهیه میکند و با آغاز جنگ بلافاصله در روز 1/7/59 راهی دیار عاشقان الله شده و فعالیتهایش را در این زمینه ادامه میدهد .

 در دیماه 59 بعنوان یکی از معاونین ستاد عملیات جنوب انتخاب شده  و در عملیات امام مهدی (عج) و فتح الله اکبر و دهلاویه و عملیات ثامن الائمه (ع) و محورهای دارخوین و جاده ماهشهر عملیات را رهبری میکند در  همین ایام  تصمیم به ازدواج گرفته به تهران میرود و پس از 5 روز در مجلس شورای اسلامی و جاری صیغه عقد به اهواز بر میگردند و ثمره این ازدواج مبارک دختری بنام نرگس به جهت عشق به مولا به نام مادر آنحضرت بطور کلی سیر فعالیتهای او در سپاه و جنگ در بخشهای زیر خلاصه میشود.

الف – مسئولیت و حد اطلاعات عملیات

ب – معاونت ستاد عملیات جنوب

ج – فرماندهی محور دارخوین در عملیات ثامن الائمه

د – معاونت فرماندهی عملیات طریق القدس

ه- فرماندهی لشگر نصر در عملیات فتح المبین بیت المقدس و رمضان و فرماندهی قرارگاه مشترک نصر از طرف سپاه

و – فرماندهی قرارگاه کربلا و جانشین فرماندهی کل در قرارگاههای جنوب

ز- جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه که تا زمان شهادت هم در همین سمت باقی میماند و سرانجام در روز شنبه 9/11/61 در ایام مبارک دهه فجر در حالیکه تعدادی از همسنگرانش به دیدار امام امت رفته بودند به آرزوی دیرینه خود رسیده و به ملکوت اعلی عروج میکند .

و در اینجا چند نمونه اخلاقی از شهید باقری از زبان دوستان و همسر و برادر میپرسند

شما در جبهه چکار میکنی ؟

می گوید : من سقای بسیجی ها هستم متواضع ،قانع ، خونسرد و خوش برخورد ، خوش فکر ، مبتکر  ،دوری از غیبت، عاشق امام ، باتقوا ، الگو ، خانواده دوست و
درد آشنای مردم

شهید باقری میگوید :

انقلاب ما همچون تیری زهرآگین برای همه مستکبرین در آمده است و یاوری برای همه مستضعفین جهان در این موقعیت زمانی و مکانی جنگ  ما جنگ اسلام و کفر است و هر لحظه مسامحه و غفلت خیانت به پیامبر اکرم (ص) و امام زمان (عج) و پشت پا زدن به خون شهدا است و ملت ما باید خود را آماده هر گونه فداکاری بکند.

در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی جان دادن و مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و خداکند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام با خلوص نیت پیدا کنیم.