خاطره خودنوشت شهید رستمی «1»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « پارسال در مرخصی بودم و بيش از سه روز از مرخصی من نگذشته بود که يک پيام راديویی پخش شد و با اين پيام کليه مرخصی‌ها لغو گرديد و من در ظرف 24 ساعت خود را به شيراز رساندم...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

عملیات در سردشت

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «هوشنگ رستمی» چهارم خرداد 1319 در خرم‌آباد فارس دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. تحصيلات خود را تا مقطع لیسانس در رشته مدیریت دولتی گذراند. یکم اردیبهشت 1344 به استخدام ارتش درآمد. پس از سپری نمودن دوره های آموزشی به تيپ 55 هوابرد شيراز به صورت داوطلب منتقل شد.

با شروع درگیری در کردستان خود را به جبهه غرب رساند و پس از آن حضور مستمر در جبهه جنگ داشت. وی پس از سالها مجاهدت 20 آذر سال 1369 در حین پاکسازی ميدان مين بر اثر انفجار مين به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

خاطره خودنوشت شهید رستمی «1»: عملیات در سقز

بسم الله الرحمن الرحيم هر چيز همراه با خاطرات. خاطره‌ها خوب یا يد. بعضی هم معتقدند که زندگی خاطره‌ است اما اينها به‌جای خود. گفتار خود را خيلی بی‌پيرايه و ساده شروع می‌کنم.

سال گذشته برای اجرای ماموريت به کردستان آمدم. شرح آن هم مفصل و هم زياد است و نوشتن آن خاطرات خود کتابی را در برمی‌گيرد و اما من نمی‌خواهم آن خاطرات را بازگو کنم چون سال 1358 گذشته و نوشتن آن خاطرات هم از نظر يادآوری و ترتيب توالی مشکل است و هم رابطی به مسائل امسال يعنی دومين سال ماموريت در کردستان ندارد ولی خالی از لطف نيست که يادآوری کنم.

 پارسال در مرخصی بودم و بيش از سه روز از مرخصی من نگذشته بود که يک پيام راديویی پخش شد و با اين پيام کليه مرخصی‌ها لغو گرديد و من در ظرف 24 ساعت خود را به شيراز رساندم.

واحد ما شايد 72 ساعت پيش حرکت کرده بود و من جامانده بودم. عجله زیادی نشان دادم که هر چه زودتر خود را به گردان برسانم ولی می‌گفتند هواپيما نيست و از اين قبيل حرف‌ها که هنوز دليل آن تاخير را شايد بدرستی نفهميده‌ام ولی بعد از 4 يا 5 روز معطلی به وسيله يک فروند هواپيمای 130 C همراه فرمانده تيپ سرهنگ کوثر و رئيس مرکز یک به سنندج پرواز کرديم.

البته هواپيمای ما در کرمانشاه توقف نموده که فرمانده تيپ و رئيس رکن یک از ما جدا شدند و هواپيما به سنندج پرواز کرد و ما هم در آن بوديم. بعد از فرود در سنندج من با يک سرباز بنام شرمساری به پادگان سنندج رفتيم و بعد از سه روز معطلی و گرفتاری زيادی من پيش معاون رفتم و به هر شکلی بود يک فروند هليکوپتر جهت رنجر گرفتم و همراه آن سرباز به سمت سقز پرواز کرديم.

چون گروهان با يک آتشبار جدا شده بود و به سقز بوده بود در اينجا يادآوری خاطرات ماموريت بی‌ربط می‌شود چون همانطوریکه از آغاز گفتم اين يک يادآوری بود و ماموريت من از سقز شروع و بعد از تصرف بوکان و توقف چند هفته‌ای در بوکان به بانه و از آنجا به سردشت آمدم و تا پايان ماموريت سال 1358 در سردشت ماندم.

در تمام مسير رفت و برگشت من گروه نوک بودم يعنی واحدی که در اولين مرحله درگير می‌شود و در حکم تامين يگان‌های عقبی هست. گرچه ماموريت سال 1358 زياد طولانی نبود ولی چون درگيری با يک کشور خارجی وجود نداشت همه پرسنل توقع داشتند زود تعويض شوند و ماموريت هم زياد طول نکشيد و به شيراز بازگشتيم و جمع ماموريت 58 روز بود.

انتهای متن/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده