شهید سید علی اکبر تربتی
بسم الله الرحمن الرحيم
«متن زندگينامه روحانی شهيد سيد علي اكبر تربتي»
شهيد سيد علي
اكبر تربتي هفتم فروردین ماه 1341در يك خانه كوچك و فقيرانه در روستای نقنه از
توابع شهرستان بروجن استان چهارمحال و بختیاریدیده به جهان گشود . پدرش سید محمد کارگر
بود و مادرش صدیقه خانه دار.در سن هفت سالگي برای کسب علم وارد دبستان نقنه شد .
تا كلاس پنجم در نقنه درس خواند و برای ادامه تحصیل به مدرسه علميه دهاقان رفت، و
به درس طلبگي ادامه داد و بعد از چند سال کسب علوم حوزوی در مدرسه علميه دهاقان به
اصفهان ،مدرسه صدر خواجه رفت و درس را ادامه داد . شهيد از زمانیكه وارد مدرسه
دهاقان شد با مطالعه رساله امام خميني (ره) نسبت به پخش اعلامیه ها ، نوارها،و
عكسهاي امام اقدام می کرد. و همه مردم را با اسلام و با امام آشنا مي كرد تا اينكه
انقلاب شد و هر روز راه پيمائي راه مي انداخت و بر عليه رژيم پهلوي شعار مي داد .تا
اينكه امام به ايران آمدند .با ورود امام به کشور مااين شهيد را در خانه خيلي كم
مي ديديم و هر روز به قم و تهران مي رفت .اين شهيد هر كجا كه بود شبهاي جمعه خود
را به مساجد مي رساند و با برگزاری دعاي كميل به نوحه خواني و سينه زني مي پرداخت .
در سال 1358 مردم او را براي شوراي روستا انتخاب كردند و در حالی كه كار شورا را
انجام مي داد به جنگ زدگان و فقرا كمك مي
كرد . اگر 100 تومان داشت 50 تومان آن را به راه خیر می داد، تا اينكه جنگ تحميلي
شروع شد. با شروع جنگ خيلي دلش مي خواست كه به جبهه برود.
تا اينكه به سن سربازي رسید و لباس مقدس سربازی را به تن کرد . بر اثر كسالتي كه
داشت بعد از چند ماه معاف شد. مجددا درس را شروع كرد و همكاري با سپاه پاسداران انقلاب
اسلامي را در الویت قرار داد و خدمات خود را دنبال مي كرد. همیشه آرزوی شهادت را
در سر می پروراندو مي گفت كه خوش به حال آنان كه در راه خدا شهيد مي شوند .و همه
جاي ايران مخصوصا اصفهان و روستاهای اطراف كه شهيد مي آوردند به تشيع جنازه مي رفت
و به پيكر پاك آنها سلام مي كرد .و به خانواده شهدا سركشي مي كرد و براي شهدا نوحه
مي نوشت و به نوحه سرائي و سينه زني مي پرداخت . براي آنها قرآن مي خواند وهر شب
جمعه در گلستان شهدا در سر مزار شهدا دعاي كميل مي خواند و هميشه از خداوند طلب
شهادت مي كرد. چون اين شهيد خيلي علاقه به شهادت داشت از روزي كه شهيد رجائي و
شهيد باهنر به شهادت رسیدند خيلي افسوس مي خورد كه چرا آنها شهيد بشوند و ما شهيد
نشويم. در حالی که ماه بیشتر از جنگ نگذشته بود زمستان 1359 بصورت داوطلب عازم
جبهه حق عليه باطل شد. سال 1361 براي ديدار با امام و پوشيدن لباس مقدس روحانيت به
مرخصي آمد و به ملاقات امام به تهران رفتند. با دست حضرت امام اين لباس پر افتخار
را پوشيدند و به اصفهان آمد. سه روز در اصفهان بود وسپس عازم مناطق عملیاتی جنوب
شد . در تاریخ 20/2/1361 درمنطقه عملیاتی بیت المقدس به آرزوی دیرینه اش که شهادت
بود رسید . پیکر مطهرش پس از تشییع با شکوهی در گلزار شهدا نقنه به خاک سپرده شد . روحش شاد و یادش گرامی باد .