حسرت یک عکس یادگاری در جزیره مجنون/ سالهای بی قراری برا اشکبوس
شهید اشکبوس نوروزی از زبان پدر شهید
نوید شاهد استان چهارمحال و
بختیاری ! شهید اشکبوس نوروزی
فرزند علی هفدهم آذرماه 1346 در روستای چلیچه از توابع شهرستان فارسان استان
چهارمحال وبختیاری به دنیا آمد . دانش آموز کلاس دوم راهنمایی بود که از طرف بسیج
عازم جبهه شد . بیست و ششم 1اسفند 1363 در عملیات بدر در جزیره مجنون به شهادت
رسید .
علی نوروزی فرزند ماندی معروف به حاجی بابا ، اهل شهر چلیچه چهارمحال و بختیاری و
پدر شهید اشکبوس نوروزی می گوید:
سه ماه بود که اشکبوس به جبهه اعزام شده بود . من به اتفاق چند نفر از برادران
چلیچه ، همراه کاروان کمکهای اهدایی مردم که برای رزمندگان جبهه های حق علیه باطل
جمع آوری شده بود عازم مناطق جنگی جنوب کشور شدیم .
کمکها را در محلی به نام انرژی اتمی اهواز که نیروهای استان چهارمحال و بختیاری استقرار داشتند ، تحویل مسئولین دادیم . ما را در یکی از چادرهای مستقر در محل بردند تا استراحت کنیم . حاج بابا می گوید عصر روز دوم در محوطه پادگان قدم می زدم که فرزندم ( اشکبوس ) را دیدم . پس از دیده بوسی و احوالپرسی به چادر ما آمد و گفت : من وقتی شنیدم که کاروان کمکهای مردمی از استان رسیده، مطمن بودم که شما هم با آنها می آیید و از این بابت خدا را شاکرم . وی گفت ؛ پس از مدتی که در کنار هم بودیم.
به من گفت پدر دوربین عکاسی ندارید تا تعدادی عکس برای یادگاری
بگیریم با خودت ببری ؟ بهش گفتم که من می خواهم خودت را ببرم ، که در جواب گفت حضور من فعلا در جبهه لازم است .
آنها خود را برای عملیات آماده کرده بودند که ما نمی دانستیم . بعد از نماز بود که با ما خدا حافظی کرد و گفت فردا شب دوباره می آیم .
این پدر شهید می گوید ؛ شب بعد هر چه منتظرش ماندیم
نیامد خیلی سراغش را گرفتیم ، پیغام رسید که گردان آنها به خط مقدم اعزام شده است
. بعد از یک هفته ما هم برگشتیم چلیچه که چند روز بعد از آن متوجه شدیم عملیات بدر
شروع شد و نیروهای چهارمحال و بختیاری که بچه ما هم یکی از آنها بود به عنوان
گردان عمل کننده در این عملیات شرکت کردند .
این پدر شهید در بخش دیگری از
سخنان خود گفت : در این عملیات
تعداد زیادی از همرزمان اشکبوس مجروح شدند ، تعدادی سالم برگشتند ، تعدادی هم به
شهادت رسیدند و پیکر پاک و مطهر آنها را آوردند و در زادگاه های آنها به خاک سپردند
و تعدادی هم از گردان آنان که داوطلب شکستن خط بودند بعد از اینکه به شهادت می
رسند اجساد آنان در منطقه عملیاتی باقی ماند و خانواده های آنان هیچ اطلاعی
نداشتند و چشم انتظار ماندند تا شاید روزی فرزندشان بسلامت بیاید و یا کسی خبر
سلامتی آنها را برایشان بیاورد . روزها ، ماهها و سالها در فراغ عزیزان گذشت .
دیگر سو به چشمان نمانده است . هرگاه صدای درب خانه می آمد سراسیمه به طرف درب
خانه می رفتیم بلکه خبری از فرزندمان آورده باشند . از همرزمان او در شهرها و
روستاهای مختلف استان سوال کردیم ، مناطق مختلف عملیاتی را جویا شدیم ،
بیمارستانهای زیادی را سرکشی کردیم ، سردخانه های متعدد در سطح کشور را رفتیم ،
اما خبری نیافتیم . به دنبال اشکبوس یک
سال بعد دوستش شهید احمدرضا مهرابیان رفت و به دنبال او شهیدان محمدیار مختاری و
محمد حسین جعفرزاده که در عملیات کربلای 5 رفتند و مانند اشکبوس خبری از آنها
نیامد .
پدر شهید دلداری و همراهی مردم را
ستود و گفت : وقتی همشهریان دیدند که ما
ناراحت هستیم ، بعضی از دوستان برای دلداری ما می گفتند ؛ اسیر شده اند و انشاالله
بعد از جنگ خواهند آمد . جنگ تمام شد و قطعنامه سازمان ملل از طرفین جنگ پذیرفته
شد . مبادله اسرا شروع شد بسیاری از عزیزان و رزمندگان که در اسارت عراقیها بودند به
وطن و آغوش خانواده های خود بازگشتند ، که ما هم در این شور وشادی شریک می شدیم ،
آخر خانواده آنها هم مثل ما چشم انتظار بودند . مبادله اسرا به پایان رسید و از
یوسف کنعان ما خبری نرسید .
پدر شهید نوروزی در قسمت دیگری از سخنان خود به صبر و بردباری خانواده های مفقودین
اشاره کرد و اینگونه بیان کرد که : ده سال به همین منوال گذشت و ما از فرزندمان
اطلاعی نداشتیم . تا اینکه در آستانه عید نوروز 1374 به اتفاق خانمم برای خرید به
شهرکرد رفته بودیم . وقتی از شهرکرد برگشتیم چلیچه نزدیک غروب بود که رسیدیم دو
نفر از همشهریان به استقبال ما آمدند و گفتند زودتر بیایید خانه ، کارتون دارند .
وقتی به خانه رسیدیم با عده زیادی از اهالی چلیچه روبرو شدیم که خبر شهادت اشکبوس
را برایمان آورده بودند . وحدت و همراهی مردم چلیچه در چنین برنامه هایی قابل
تقدیر و ستودنی است .