خاطرات شهید - صفحه 2

navideshahed.com

برچسب ها - خاطرات شهید
برادر شهید «سیدجمال الدین قاسمی» می‌گوید: شهید به همرزمش گفت قمقمه ات پر از آب هست به بچه‌ها آب بده، من گفتم قمقمه ام خالی است، بعد او گرفت و تکان داد و آب درونش پر بود.
کد خبر: ۵۸۰۶۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۴

پویش ملی کتابخوانی با محوریت یاد یاران
مسابقه کتابخوانی «یاد‌های یادگار» خاطرات سردار رشید اسلام شهید حاج یادگار امیدی فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر ۱۱ امیرالمؤمنین (ع) استان ایلام به نقل از همسر، خانواده، دوستان و همرزمان شهید در سطح ملی برگزار می‌شود.
کد خبر: ۵۸۰۴۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۱

قبل از عمليات فتح المبين و هنگامي كه به چهره‌ی برادری نگاه می‌كردی شوق و روحيه شهادت طلبی در چهره او پيدا بود. قبل از عمليات معلوم بود كه اكثر بچه‌ها می‌خواهند به مهمانی خدا بروند و دعاهايی و نمازهايی كه اين برادران به جا مي آوردند انسان دلش مي‌خواست در كنار اين برادران بنشيند...» در ادامه خبر خاطرات این شهید والامقام بخوانید.
کد خبر: ۵۷۹۷۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۱

خاطرات شهید دانش آموز؛
یک روز صبح برادر شهیدم همراه معاون دسته برای تحویل صندوق میوه ها برای رزمندگان رفتند در راه برگشت و انتقال صندوق ها میوه ها شاهد شهادت او شدم...»در ادامه خبر تمام کامل این خاطره دلنشین اما غمیگن از بردار شهید «عادل حاوی زاده» بخوانید.
کد خبر: ۵۷۶۲۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۱

خاطره شهید «ناصر فاضل شیرازی» به نقل از همرزمش؛
شهيد «ناصر فاضل شیرازی» براي روحيه دادن به بی‌سیم‌چی‌اش می گفت: نترس اگر بنا باشد شهيد شويم ما هر دو با هم شهيد مي شويم.
کد خبر: ۵۷۲۳۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۹

صوت/
کتاب گویای سردار سرلشگر شهید «حاج حسین خرازی» را در نوید شاهد اصفهان بشنوید.
کد خبر: ۵۷۰۸۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۱

خاطرات|روایت شهروند بوشهری از شهید جمهور؛
رفته بودیم تهران،گفتند: آقای رئیسی هم می خواهد بیاید وقتی این طرف و آن طرفم را نگاه کردم دیدم همه دارند نامه می نویسند. من هم پیش خودم گفتم کاش من هم نامه بنویسم. اما توی دلم گفتم این همه آدم دارند نامه می نویسند ،کی نامه ی تو را می خواند. اصلا نامه های این ها را هم کسی نمی خواند...»در ادامه خبر بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۳۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸

مادر شهید «کوروش نظافتی» می‌گوید: ««همه زندگی‌اش خلاصه شده بود در جبهه. 5-6 ماه جبهه می‌ماند و فقط چند روز مرخصی می‌آمد. اما همان چند روز هم مدام به فکر بچه‌های جبهه بود. نمی‌گذاشت برایش رختخواب پهن کنم! روی زمین می‌خوابید. وقتی بالش زیر سرش می‌گذاشتم، گریه می‌کرد. می‌گفت چرا من باید سرم را روی بالش بگذارم در حالی که بچه‌ها در جبهه سرشان را روی خاک می‌گذراند؟ دائم می‌گفت دلم پیش بچه‌هاست.»
کد خبر: ۵۶۸۱۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۵

بسیاری از شهدا و رزمندگان در لحظه تحویل سال نو و عید نوروز به اتفاق همرزمان و دوستان خود در جبهه حضور داشتند و خاطرات شیرین خودشان را ثبت نموده‌اند، به همین مناسبت خاطره شهید «غلام آرمون» از لحظه تحویل سال نو و عید نوروز 1367 که با دست خط خود به یادگار مانده است برای علاقه‌مندان منتشر می‌گردد.
کد خبر: ۵۶۵۶۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۹

مادر شهید «حسن جهان‌زاده» نقل می کند: در آخرین لحظات بود که حسن گفت من این دفعه می روم و دیگر بر نمی‌گردم حتی اگر جنگ تمام شود. من آن روز متوجه حرف او نشدم تا اینکه ایشان در عملیات تک شلمچه مفقودالاثر شد و واقعا همانطور که خودش گفته بود شد و دیگر هرگز بازنگشت حتی پس از اتمام جنگ.
کد خبر: ۵۶۵۲۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۱

پدر شهید«جمشید شهریاری» نقل می کند: وقتی پسرم می خواست به جبهه برود با رفتن او مخالفت کردم که او گفت پدر، من باید بروم. در آخرین مرخصی که آمده بود خانه خاله اش رفته بود آنجا به همراه یکی از دوستانش به قبرستان رفته بود و محلی را نشان داده است که اینجا قبر من است وقتی شهید شدم اینجا دفنم کنید تا اینکه مرخصی اش تمام شد و او به خدمتش بازگشت.
کد خبر: ۵۶۵۲۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۱

شهید انقلاب
شهید سیدحسین سید قالیچی 2 فروردین 1329 در شهرستان تبریز به دنیا آمد. سرانجام  22 بهمن 1357 هنگام تظاهرات علیه رژیم منحوس پهلوی و تسخیر پادگان عشرت آباد به شهادت رسید. نوید شاهد یزد خاطره ای از همسر گرامی این شهید والامقام را منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۶۳۳۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۸

برادر شهید «عثمان کریم پناه» می‌گوید خیلی بی تاب برادرم بود، شبی خواب دیدم پیشم آمد و گفت: چرا ناراحتی و گریه می‌کنی در حالیکه باید خوشحال باشی که من سعادتمند شدم و به آرزویم رسیده ام.
کد خبر: ۵۶۰۶۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۰

همرزم شهید «ابراهیم نارویی» نقل می کند: ابراهیم درحالیکه ساک لباس‌هایش را در یک دست و برگه ی مرخصی اش را در دست دیگرش داشت و منتظر حرکت خودرو جیپی بود که از پاسگاه به سمت اهواز حرکت می کرد تا راهی زاهدان و دیدار خانواده اش شود، متوجه شد که دشمن بعثی در قسمتی از مرز با نیروهای مرزبان درگیر و بخش‌هایی از خاک کشورمان را تصرف کرده اند، ساک خود را به گوشه ای از پاسگاه پرتاب کرد و پس از گرفتن اسلحه به همراه نیروهای پشتیبانی عازم منطقه شد.
کد خبر: ۵۶۰۵۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۸

خاطرات شهید عبدالرحمن یا علی مدد؛
پایگاه خبری نوید شاهد بوشهر به مناسبت روز دانشجو، خاطراتی از شهید دانشجوی بوشهری عبدالرحمن یا علی مدد را در قالب پوستر منتشر می کند.
کد خبر: ۵۶۰۵۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۸

مادر شهید «غلامعلی فتحی» نقل می کند: غلامعلی، در مراسم تشییع پیکر شهید راهداری در گلزار شهدا به شهید احمد نظری جایی را نشان می دهد و می گوید؛ چقدر خوب است که انسان در ردیف شهدا و در اینجا دفن شود که درست یک ماه بعد از این ماجرا غلامعلی فتحی و احمد نظری در عملیات کربلای 5 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و در همانجای که نشان داده بود به خاک سپرده شدند.
کد خبر: ۵۵۷۲۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۰

شهید «محمدرضا زرکار» چهارم خرداد سال 1347 در کاشان متولد شد. تا دوم راهنمایی درس خواند به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. سرانجام هفتم تیرماه سال 66 در عملیات نصر پنج در سردشت بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار این شهید در زیارت درب زنجیر زادگاهش واقع است. تصاویری از دفتر خاطرات وی را مشاهده کنید.
کد خبر: ۵۵۶۹۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۲

پدر شهید «مهدی نیکبخت» نقل می‌کند: من به او گفتم مهدی جان دیگر به جبهه نرو همینجا بمان، گفت: پدر صحنه‌هایی را دیدم که امکان ندارد صحنه را خالی کنم. در خرمشهر عراقی‌ها هشتاد زن ایرانی را کشته بودند و مثل یک دیوار روی هم چیده بودند. او از دیدن این صحنه خیلی ناراحت و غم زده بود و گفت اگر تو را هم شهید کنند پدر بازهم کم است و به جبهه رفت و شربت شهادت را نوشید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
کد خبر: ۵۵۶۸۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۱

برادرم با توجه به مسئولیتش در سپاه سخنرانی‌هایی انجام می‌داد، اما برای دوری از خودبینی و ریا در یادداشت‌های روزانه‌اش نامی از خود نمی‌برد و چنین می‌نوشت: «یکی از برادران در تاریخ فلان درباره فلان موضوع سخنرانی کرد.»
کد خبر: ۵۵۶۰۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۵

همسر شهید دستگیر می گوید همیرم همیشه به من تأکید می کرد: «به فرزندانمان حلال و حرام را یاد بدهم. از من می خواست، بچه ها را طوری تربیت کنم که نمازخوان و قرآن خوان بار بیایند. در ادامه این خاطره منتشر می شود.
کد خبر: ۵۵۳۴۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۵