شهید روحانی - صفحه 6

این مرد شجاع چون کوهی ایستاد و به عربی فصیح به عراقی ها گفت« از خاک ما بیرون بروید،مگر ما همه مسلمانان نیستیم؟»عراقی ها که مقاومت و شجاعت شیخ شریف را دیدند،به دست راست و پاشنه پای راست شیخ،شلیک کردند وگفتند«هذا آیة المقاومة،این فرمانده مقاومت است.»

شهید عباس آقا محمد بیست و پنج مهر ماه سال سی و شش در شهر سولنان متولد شد. پدرش حاج نقی مغازه دار و مادرش مدینه خانه دار بود. در آن زمان اوضاع مالی خوبی داشتند.او در سن هفت سالگی به مدرسه رفت ولی فقط تا سال پنجم ابتدایی به تحصیل ادامه دادند. شهید از همان سنین نوجوانی تکالیف و فرایض دینی خود را انجام می داد و به اقامه نماز اهمیت فراوانی می دادند.ایشان در بیست سالگی با دختری چهارده ساله از همان دیار ازدواج کرد که ثمره این ازدواج یک فرزند پسر بود. ایشان در دوران انقلاب در انتخابات ، راهپیمایی ها و همچنین در پخش اعلامیه های امام شرکت داشته محافظ امام نیز بودند. ایشان بسیار مهربان و خوش اخلاق بوده و به اسایش و ارامش خانواده اهمیت می داد.شغل ایشان نقاشی ساختمان بود. عباس آقا محمد 22 بهمن سال پنجاه و هفت روز پیروزی انقلاب اسلامی در تهران خیابان دامپزشکی با اصابت تیر به درجه شهادت نایل گردید.

صبح روز دوشنبه 30 مردادماه ساعت 7:30 ده شهید از درب فرودگاه خارجی بوشهر مورد استقبال و انتقال به برنامه های خاص فرهنگی قرار گرفته و فردای آن روز،سه شنبه 31 مردادماه باحضور پرشور ملت شریف و همیشه در صحنه تشییع و خاکسپاری میشوند.

یکی از همسنگرانش که تا دقایق آخر در موقع شهادت با عارف دلسوز حاج شیخ جواد همراه بود نقل می کند...

: شهید تلاوت قران و خواندن نماز اول وقت و به جماعت و انجام کلیه فرایض دینی را بسیار دوست داشت و به دیگران نیز توصیه می نمود...

با توجه بر شرائط كنونى انقلاب اسلامى و فشارهايى كه از طرف بد خواهان انقلاب وارد مى شود و هر روز بيشتر مى شود ما هر چه به پيروزى نزديكتر مى شويم تحريك دشمنان ما براى جلوگيرى از پيروزى بيشتر مى شود

یک شب به یکی از دوستانش سفارش می کند که مرا ساعت یک و نیم بیدار کن وقتی او را ساعت 2 بیدار می کنند، تحمل نیم ساعت دیرتر را نداشت...

تنها چيزى كه مى تواند گلوى مرا سيراب كند شهادت است و من شهادت را با آغوش باز استقبال كنم كه شهادت برايم از عسل شيرين‌تر است

زندگینامه و گزیده ای از دل نوشته های شهید سید امیرحسین چترنور که در هشتم اردیبهشت‌ماه ۱۳۴۷ در خانواده‌ای مذهبی در شهرستان آستانه اشرفیه چشم به جهان هستی گشود.

زندگینامه و گزیده ای از دل نوشته های طلبه شهيد قربان علي آقازاده در روز اول شهريور سال 1345 در روستاي کمامردخ از توابع صومعه سرا از يک خانواده مذهبي چشم به دنيا گشود

با خوشحالی عازم جبهه شدیم، به اهواز رسیدیم، در حالی که شهر تاریک بود و خیلی وحشت داشت. کم کم ما را به منطقه آشنا نمودند و مارا عازم سوسنگرد ـ این شهر مقدس که رنگین از خون شهیدان و هر مکانی از آن حکایت ها بر زبان داشت ـ کردند.

شهادت شهيد گنجي دستاوردهاي خوبي براي نظام داشت، يعني هم وجودش و هم شهادتش براي نظام پربرکت بود.

در سال‌هاي دفاع مقدس، صادق به عنوان مبلغ، با لباس مقدس روحانیت در جبهه‌ها حضور داشت. به دنبال دوستی برادرم با صادق در سال 1361 در جبهه‌هاي جنگ، در فروردین سال 1364 ما با برپایی مراسمی بسیار ساده كه تنها خریدمان یک حلقة 1800 تومانی بود، ازدواج کردیم.

سردارشهید والامقام حجت الاسلام مصطفی ردانی پور

دوران ابتدايي را با نمرات عالي در مدرسه حافظ طي کرد در پايان اين دوره تحصيلي او مي توانست تمام قرآن را بدون غلط و اشتباه بخواند...